مراسم عروسی در روستای طره


حدود يکسال که از عقد مي گذشت ، از طرف داماد به خانه عروس مي رفتند و قول و قرار عروسي گذاشته مي شد.

يک روز قبل از عروسي خانواده عروس با فرستادن دو نفر از اقوام نزديک خود به دعوت از مردم مي پرداختند . خانواده داماد هم دو نفر از نزدکان خود را براي  دعوت کردن روانه خانه اهالي مي کردند. به اين کار در زبان محلي " طلبون –talabun _ " مي گويند . دو نفري که براي دعوت مي رفتند هردو زن بودند و با پوشيدن لباس محلي و برداشتن چادرشب به خانه همه اهل ده مي رفتند . فاميل نزديک هم با شنيدن دعوت باآوردن  يک بشقاب خشکبار و پول و يا گاهي کله قند از اين دعوت استقبال مي کردند . افرادي که براي دعوت رفته بودند معمولا خشکبار را بر مي داشتند و آن را داخل چادرشب مي ريختند ولي از برداشتن کله قند خود داري مي کردند.

شب قبل از عروسي مردان خانواده عروس به خانه داماد مي رفتند و در کنار خانواده داماد ، دست و پاي داماد را حنا مي بستند و بعد هم با رقص و پايکوبي او را به حمام ده مي بردند .

بعد از ظهرعروسي  فاميل هاي عروس ،وسايلي که خانواده عروس براي داماد خريده اند روي سيني مي گذاشتند و آن را به سر گذاشته و همراه با رقص و پايکوبي به  طرف خانه داماد مي رفتند . جالب آنکه اگر خانه عروس از خانه داماد فاصله چنداني نداشت ، انها از راهي مي رفتند که کمي دورتر بود تا همه اهالي ببينند!. اقوام و خانواده داماد با نقل و شيريني از آن ها پذيرايي مي کردند . بعد داماد را به حمام مي بردند ولي او در آ نجا فقط لباس هاي خود را عوض مي کرد و رخت دامادي مي پوشيد . در بيرون از حمام هم که در فضايي سر سبز واقع بود بيشتر اهالي جمع بودند و عده اي روي ديوار باغ ها نشسته بودند و قضايا را دنبال مي کردند . در اين جا هم نقل وشيريني پخش مي شد . داماد از حمام بيرون نمي آمد تا مادر عروس شربت مي آورد . بعد از خوردن شربت او در بين هلهله زنان و مردان از حمام بيرون مي آمد و او را با رقص و  شعر و آواز به ميدان مرکزي روستا ( ميون مار ) مي آوردند و روي تخت مي نشاندند . فاميل هاي داماد هر کدام به وسع خود مقداري شيريني و ميوه مي آوردند و از افرادي که در ميدان بودند پذيرايي مي کردند .

بعد از آن ، داماد به همراه فاميل خود به خانه اش مي رفت و بعد اقوامش وسايلي را که داماد براي عروس خريده بود را روي سيني گذاشته بر سرگرفته و به طرف خانه عروس مي رفتند آن هم در حالي که شعرهايي را مي خواندند و در آنجا همگي به همراه فاميل عروس ، عروس را به حمام مي بردند . از جمله آن شعرها:

بيا دختر که موهاي تو بوره

به حمام مي روي راه تو دوره

به حمام مي روي زودي بيايي

دل داماد چه آتش در تنوره

 البته عروس خانم بايد وارد حمام مي شد . بعد از حمام و پوشيدن لباس ، همانند داماد ، اين بار مادر داماد شربت مي آورد و عروس خانم ميل مي کرد. در تمام اين مراسم ، چه در داخل حمام چه در بيرون آن رقص و شعر خواندن در جريان بود . در هنگام خارج شدن عروس از حمام در بين هلهله و فرياد شادي اهالي عده اي اين شعر را مي خواندند:

اي گل درومد از حموم

بلبل دراومد از حموم

شاه دامادو بگو

خرج حموم سيصد تومن

سر عروس گل بريز

سر داماد اشرفي

بعد از حمام ، عروس را به خانه پدرش مي بردند. و فاميل داماد به خانه ي پدر داماد باز مي گشتند . فاميل هر طرف ( عروس و داماد) جداگانه در خانهي پدر عروس و يا آگر از فاميل داماد بودند در خانه پدر داماد شام را صرف مي کردند . اگر فردي بود که با هر دو خانواده نسبت داشت ، تقسيم مي کردند مثلا مرد به خانه داماد مي رفت و زن به خانه عروس يا بر عکس تا به اين ترتيب دل هر دو خانواده را بدست آورند.

پعد از صرف شام فاميل داماد دسته جمعي به خانه عروس خانم مي آمدند و با گرفتن اجازه از بزرگان خانواده دختر ، او را براي بردن به خانه داماد آماده مي کردند. عروس خانم در ميان هلهله و شادي اهالي و دود اسپند در حالي که به برادرش بازوي او را گرفته بود به طرف خانه داماد روانه مي شد و جمعيت هم به دنبال آنها.

در نزديکي خانه داماد فاميل عروس دختر را نگه مي دارند و از خانواده داماد تقاضاي " پا انداز " مي کنند . يعني اينکه چند نفر از اعضاي خانواده داماد با خواندن شعرهايي از عروس براي آمدن به خانه شان دعوت مي کنند.

از جمله اين شعرها که براي پاانداز خوانده مي شد:

فاميل داماد:

اي ماه بلند تو به چه کار آمده اي

تو تشنه اي و به شکار آمده اي

فاميل عروس :

نه تشنه ام نه به شکار آمده ام

موقع گل سرخ است و به ديدن يار آمده ام

فاميل داماد :

اگر از آمدنت من خبر مي داشتم

گل مي کاشتم و بنفشه بر مي داشتم

خاک پاي تو را زديده بر مي داشتم


و يا شعر ديگري که معمولا مادر و يا خواهر داماد مي خواندند :

از دور ديدم ماه را

در دل کشيدم آه را

اين ترک تير انداز را

ويران کند شيراز را

شيراز که پرغوغا شده

يک عروسي پيدا شده

اي عروس قبله نما

پايت گذار خانه ما

خونه ي ما گچکاريه

جاي صنوبر خاليه

حالا از شعرها و ترانه هاي قديمي و يا تصنيف ها بگذريم . تصنيف هايي مثل " سبز کشمير من" که طولاني است و جالب آنکه اهالي قسمت هايي از آن را به ميل خود تغيير داده بودند . قسمتي که در اين شعر تکرار مي شد :

سبز کشمير من

زلف تو زنجير من

يا منو ببر به خونتون

يا بيا به خونه من ...

خلاصه باکلي شعر خواندن و کلي ناز کردن عروس و البته خانواده عروس بالاخره ايشان عروس خانم را به درب خانه داماد مي بردند در اينجا آقاي داماد ايستاده بود . قبل از ورود به خانه پدر داما گوسفندي را پيش پاي عروس قرباني مي کرد ( رسمي که هنوز هم باقي است ) و عروس خانم با هلهله اهل فاميل وارد خانه داماد مي شد .رقص و پايکوبي تا پاسي از شب ادامه مي يافت و خانواده داماد با چاي و شيريني از همه پذيرايي مي کردند.

چيه فکر کردي عروسي تمام شد ؟ نه اشتباه مي کني !کار به اين جا ختم نمي شد. روز سوم عروسي روز آوردن جهيزيه عروس به خانه داماد است .در اين روز چند نفر از خانواده داماد به خانه پدر عروس مي روند و از جهيزيه عروس ليست برداري مي کنند . در اصطلاح مي گويند : " سياهه کردن " و سپس اين سياهه به امضاي داماد مي رسد ( رسمي که هنوز امروزه هم به قوت خود باقي است ) . بعد از ظهر جهيزيه را روي سيني مي چيدند و به سر گرفته در ده چرخانده و سپس به خانه داماد مي بردند . بعد هم عروس و داماد را باهمدبه ميدان ده ( ميون مار ) مي آوردند و به تخت مي نشاندند و همه اهالي چشم روشني خود را به آن دو تقديم مي کردند . اين چشم روشني غالبا پول بود . اين چشم روشني ها هم صورت برداري و نوشته مي شد . ( بيشتر براي آنکه در آينده بتوانند آن را جبران کنند.)

شب هنگام همه مهمان پدر داماد بودند . و به اين شب شب "کشکوا ka?kavâ) ) "   مي گفتند. " کشکوا " آشي بود که خانواده داماد آن را تدارک مي ديد و مواد تشکيل دهنده آن عبارت بود از : برنج ، عدس ، چغندر ،...و کشک.کشکوا را داخل سيني هاي مسي بزرگ مي ريختند و هر چند نفر بر سر يک سيني نشسته آن را با نان محلي تناول مي کردند ( بدون قاشق و با دست خورده مي شد.) هنوز هم اهالي از خوردن کشکوا به خوشي ياد مي کنند.


0 : توضیحات:

ارسال یک نظر