نوروز در روستای طره

نوروز

همان طور که در بيشتر روستاها مرسوم است نوروز هم در طره خيلي زودتر از تقويم مي آيد . مي پرسيد چه طوري ؟ خوب صبر کنيد الان مي گويم .

آن چيزي که زودتر رخ مي نمايد شکوفه هاي زيباي درختان است البته بيشتر بادام که زودتر از بقيه درختان باز مي شود گلهاي بهاري هم مانند بنفشه سر از خاک بر مي آورند . کم کم چهره روستا و به خصوص باغ ها دگرگون مي شود و هوا روبه گرم شدن اما نه آنقدر که اهالي کرسي ها ( وامروزه بخاري ها ) را جمع کنند . به لحاظ کوهستاني بودن منطقه اي که روستاي طره در آن واقع شده هنوز تا برچيدن کرسي ها وقت باقيست .  مردم هم و به خصوص بانوان روستا هم مثل همه جا شروع به خانه تکاني مي کنند و به پيشواز بهار مي روند .

روز اول سال نو اهالي به ديدار همديگر مي روند مانند همه جا اول بزرگترها  ولي اولويت بعدي  با خانواده هاي عزادار است . ( خانواده هايي که عزيزي را در سال گذشته از دست داده اند ) اين رسم نه تنها در روستا بلکه در ميان آن هايي که به شهر آمده اند هم ، اجرا مي شود . در روستا معمولا ديد و بازديد همان يکي دو روز اول خاتمه مي يابد به خصوص در سال هاي اخير که جمعيت روستا کاهش هم يافته است .

اين بود نوروز در روستاي طره !


ولي ...

ولي ...

 ولي قديم

خوب رسيديم سر اصل قضيه !!

 بيشتر رسم ها ي جالبي که  در قديم بود و امروز ديگر جزسايه اي ،آن هم در ذهن بزرگترها و يا در گفتارشان از آن رسوم نامي باقي نمانده است .

اولي :لا پاشنواَن  بَ ديوار (خانه تکاني به سبک قديم)

اي بابا تعجب نکنيد ، معنيش مي شود گل ماليدن به ديوار !

قديم ها که بيشتر خانه ها هنوز کاهگلي بود اهل خانه براي تميز کردن ديوارها مقداري خاک و آب و کاه را باهم مخلوط مي کردند و آن را به ديوارهاي خانه به خصوص بهترين اتاق که مي خواستند مهمانها را در آن جا پذيرايي کنند مي ماليدند و يا حتي به سقف مي پاشيدند . کاهگل تازه باعث نو نوار شدن خانه ها مي شد همان طور که امروزه ديوارخانه ها را رنگ مي کنند .با اين فرق که ديگر نقاش نمي خواست !

شستن و رفتن هم که جز جدايي ناپذير خانه تکاني ايراني است . گفتم رفتن ياد مطلبي افتادم قديمي ها مي گفتند نبايد روز اول اسپند خانه را جارو کرد!،  چرا ؟ به عقيده آنان اگر در روز اول اسپند خانه را جارو مي کردند باعث مي شد مورچه ها در خانه زياد شوند !

دوم : پنجه و  چار شنبه سوري

تقويم آن روزگار روستاي طره برابر با 360 روز بود به قول خودشان رعيتي . يعني پنج روز از سال خورشيدي را حساب نمي کردند و آن را جداگانه پنجه مي ناميدند . ( شبيه تقويم زردشتي ) که آن هم ريشه در گذشته بسيار قديم آنان داشت . بانوان خانه تمام تلاش خود را مي کردند تا خانه تکاني راتا قبل از پنجه به پايان برسانند . در حقيقت پنجه به نوعي ابتداي نوروز محسوب مي شد .

اما چارشنبه سوري ، نترسيد نه از بمب خبري بود نه فشفشه نه سيگارت !

ساده ي ساده ، اصيل و سنتي .چند تا بته خار به قول طره اي ها هيمه که روشن مي کردند و از رويش مي پريدند . صدايش هم صداي شکستن کوزه ي آبي بود که بعد از يکسال استفاده پياپي ،از خانه بيرون مي انداختند و جايش را کوزه نو مي گرفت . همين وبس ، نه ترسي و نه لرزي !

سوم : پنج شنبه پاياني سال

اين يکي را همه ايراني ها خوب مي شناسند . بله ، رفتن به ديدار اهل قبور . احترام عزيزان سفر کرده به ديار حق . خوب اهالي روستاي طره هم جزيي از ايرانيانند!

چهارم : تحويل سال

ساده و بي آلايش . از هفت سين تنها يک سين بود آن هم سبزه که تازه آن را هم معمولا دسته کوچکي ازگندم بود که از زميني که در آن گندم کاشته بودند مي آوردند . چند شاخه بيد هم زينت بخش خانه بود و در نهايت چند تخم مرغ که با ريشه روناس رنگ شده بود تازه آن هم شايد .

دعا و ذکر و ياد خدا هم که ، جزء  جداناشدني تحويل سال بود .

پنجم : ديد وبازديد

از همان روز اول ديدو بازديد ها شروع مي شد . بيشتر مواقع دسته جمعي . يعني اهالي با هم جمع مي شدند به خصوص آنها که اهل يک خانواده يا طايفه بودند و به خانه ديگري مي رفتند .

همه آن ها هم يک سخن بر زبان داشتند :

سلام ، عيدّون مُبا ِرک ، ايشالا ساليَ خوب داربيَ        (salâm,?iddun mobârek, ?i?âlâ sâliya xub dâbiya   ) 

 فارسي : سلام ،عيدتان مبارک، إن شاء الله سال خوبي داشته باشيد

   بعد از روبوسي و حال و احوال ، همگي مي نشستند و تا ميزبان وسايل پذيرايي را( که معمولا خشکبار محصول  خودش مثل بادام و دانه و برگه  زرد آلو و... بود ) را مي گذاشت مي گفت :

بفرماي نيَ ، قابل بَ تارُف  ناها (bafarmây niya, qâbel ba târof nâhâ )

فارسي : بفرماييد ، قابل به تعارف نيست ،

خورده و نخورده همگي از جا بر مي خواستند و با وجود اصرار صاحب خانه ، در حاليکه در حال پوشيدن گيوه هايشان بودند مي گفتند :

خِلّ ممنون ، دي يَن دون واجب بُ  ( xelle mamnun , diyan dun vâ?eb bo)      

فارسي : خيلي ممنون ، ديدننتان  واجب بود

خانه را به ترک کرده و به خانه بعدي مي رفتند .جالب اينکه صاحب خانه هم با آن ها همراه مي شد . اين جور بود که نهايت ديد و بازديد نوروز شايد به دوروز هم نمي رسيد . و معمولا از روز سوم به بعد همه به سر کارشان ( زراعت ) مي رفتند .

ششم : طناف هُچاشتن (  tanâf ho?aâ?tan)

طناب نشستن همان تاپ بازي خودمان است ولي با دنگ و فنگ زياد !

اين يکي از آن رسم هاي جالب بود که هنوز هم خاطره ي خوبش در دل و ذهن اهالي باقي مانده است و بزرگترها با آب و تاب زياد آن را براي جوانان تعريف مي کنند . اين طناب نشستن بيشتر مخصوص عروس دامادها بود ، در اين ميان  دختران و پسران جوان  وحتي سن وسال دارها هم به بهانه هاي جور واجور( لابد حال و حولش يا قپي آمدن براي همديگر يا...!) در اين مراسم تاپ خوردن شرکت مي کردند و ساعات خوشي را مي گذراندن. اين رسم را قبلا در مراسم عروسي برايتان شرح داده بودم ؛ يادآوري دوباره اش خالي از لطف نيست !

... در روز سوم فروردين مادر داماد ، يک طناب ضخيم را روي يک سيني مي گذاشت و روي آن دستمال مي انداخت و همراه با آن پول و نقل هم مي گذاشت و بعد از آن که تعدادي از اقوام را خبر مي کرد به خانه عروس مي رفتند و هلهله کنان او را به جايي مي بردند که به " شوگا " معروف است . اين مکان در ضلع جنوب روستا  در پايين " اُرچين صائب "  و نزديک رودخانه واقع است . در اين جا طناب را به يک درخت کهنسال مي بستند و عروس را سوار اين تاپ مي کردند و عروس تاپ مي خورد و داماد و ديگران بر او نقل و پول مي ريختند .

تصورش را بکن دختراني جوان با آن لباس محلي پر چين روي يک تاپ نشسته اند و تاپ مي خورند  و عده اي هم اين طرف و آن طرف به آنان نگاه مي کنند . چه شود!!!

هفتم : سيزده به در و بازي هاي محلي

سيزده به در يا به قول امروزي ها روز طبيعت!! براي اهالي روستاي طره رفتن به باغ هايشان بود . حالا در اين ميان سبزه گره زدن و آب و... سرجاي خودش !

ولي در عيد نوروز و به خصوص سيزده به در بازي هايي هم انجام مي شد ، بازي هاي محلي:  مثل الک دولک  يا به قول طره اي ها لاکچو (lâ ka ?u)  و يا شال پرونه (  ?âl parune) يا همان دست رشته خودمان .

لاکچو يا الک دولک بازي بود که دو گروه داشت  و دو قطعه چوب يک بزرگتر و يکي کوچکتر . چوب کوچکتر را روي دو سنگ کوچک مي گذاشتند و به چوب بزرگ زير آن مي زدند و آن را پرتاب مي کردند و اعضاي گروه دوم بايد سعي مي کرد آن چوب کوچک پرتاب شده را بگيرد . يک چيزي شبيه به ورزش کريکت با اين تفاوت که به جاي توپ چوب استفاده مي شد !

بازي اي بود که مردان روستا حسابي با آن به تفريح مي پرداختند . حالا دراين بين بانوان هم گاهي ...

بازي دوم که معروف بود به شال پرونه ، زن ومرد نداشت . همه بازي مي کردند حتي باهم ( چه شود !) همه ي ان ها که بازي مي کردند دايره اي را تشکيل مي دادند و دو حاکم در مرکز دايره مي نشستند . معمولا يک پيرزن و يک پيرمرد . آن ها قوانين بازي را مي گفتند و کسي را که مي بايست بازي را انجام دهد تعيين مي کردند . وقتي که فرد مورد نظر مشخص مي شد حالا چه زن و يا چه مرد بايد ميدويد و سعي مي کرد پارچه يا به عبارتي همان شال را که ديگران دست به دست مي کردند ، از آن ها بگيرد و اگر اين کار را مي کرد ، آن نفري که شال را از دست داده بود جاي اورا مي گرفت و بازي ادامه مي يافت والبته مجازات از دست دادن شال هم که به عهده حاکمان بود.



خوب چه طور بود ، به نظرتان جالب بود ؟ خودمانيم قديمي ها هم با حال بودند نه ؟!

اين هم از نوروز در روستاي طره ، چه جديد چه قديم . جديدش را که همه مي دانند چون يک جوري  شبيه ديگر نقاط کشور است  چه کنيم عصر ارتباطات و آي تي  حسابي همه را شبيه هم کرده است !

ولي به نظر من آن چه مهم است رسوم قديمي نوروز بود . رسومي که در عين سادگي نشانه فرهنگ و عقايد يک قوم بود . رسومي که حتي ديگر نامي از آنها نيست  چه رسد به انجامشان . اين مشکل فقط مربوط به روستاي طره نيست همه جا دچار اين گرفتاري هستند . نمي دانم چرا فکر مي کنيم پيشرفت يعني فراموشي همه گذشته و حتي مسخره کردن ...


0 : توضیحات:

ارسال یک نظر