خواستگاری و عقد در روستای طره


در قديم رسم بر اين بود که براي خواستگاري يکي از بزگترهاي خانواده داماد و گاهي هم پدر داماد به خانه دختر مي رفت و با پدر دختر صحبت مي کرد .اما بي سرو صدا ! چرا بي سرو صدا ؟ خوب  چون هر دو خانواده معتقد بودند که تا همه چيز قطعي نشده هيچ کس نبايد از اين خواستگاري اطلاع داشته باشد به خصوص در مواردي که جواب منفي بود براي اينکه احيانا ً براي دو طرف ( دختر و پسر ) مشکلي پيش نيايد .

اين رفتار امروزه هم ، در بين اهالي وجود دارد . حتي با  شدت بيشتر ! و شهر نشين شدن آن را منسوخ نکرده است .


اگر جواب پدر دختر مثبت بود دو خانواده براي خواستگاري رسمي آماده مي شدند در غير اين صورت طوري رفتار مي کردند که نه خاني آمده نه خاني رفته ! در اين ميان فرد بي خبر از همه جا دختر بود که غالباً در آخر از همه مي فهميد و کسي از او سوال نمي کرد .البته بودند خانواده هايي که اول از دخترشان مي پرسيدند ولي چندان عموميت نداشت . خوب شايد تا حدودي هم حق داشتند چرا ؟  دليلش  شايد سن کم دختر بود ، بله درسته  مثل بيشتر ازدواج هاي قديم دخترهاي طره اي هم در سن کم ( معمولاً زير پانزده سال ) ازدواج مي کردند که خوب خودتان مي دانيد يعني چه ؟

امروزه اين رفتار اگر نگويم کاملاً ولي منسوخ شده است و اين هم از پيشرفت ...

با جواب مثبت پدر دختر ، خانواده پسر با چندي از بزرگان فاميل راهي خانه او مي شدند و خواستگاري رسمي صورت مي گرفت . در اين ديدار قرار براي مراسم بعدي گذاشته مي شد رسم بود خانواده داماد قواره پارچه اي را براي پيشکش به دختر با خود همراه مي بردند.  بزرگتر هاي ( آقايان ) حاضر در خانه عروس  درباره مهريه صحبت مي کردند  و بعد از توافق ، قرار هاي بعدي را مي گذاشتند .

مهريه معمولاً شامل خانه يا باغ مي شد و در موارد بسيار نادر پول . اما آنچه حتماً بايد وجود مي داشت زمين بود ( باغ يا خانه ) مقدار مهريه به شرايط اجتماعي و مالي دو خانواده  به خصوص دختر بستگي داشت .امروزه  هم اين شيوه خواستگاري با تغييرات کمي هنوز رواج دارد . از جمله تغييرات : جايگزين شدن سکه به عنوان مهريه به جاي زمين و يا وجود يک انگشتر همراه با قواره پارچه به عنوان انگشتر نشان .

بد نيست بداني در گذشته هم زناني بوده اند که مهريه آن ها بسيار زياد بوده است به طوري که حتي با نرخ امروز هم همچنان رکوردار هستند .به عنوان مثال  مهريه زني از خانواده "  چراغ بيک " که حتي نام شبانه روز آب چند قنات هم از اسم خاندان اوست . ( سعي خواهم کرد تا مهرنامه او را برايتان به نمايش بگذارم اگر بشود!)

بعد از تعيين مهريه ، روز عقد تعيين مي شد . ظهر عقد کنان فاميل عروس در خانه عروس جمع بودند و فاميل داماد در خانه داماد . در اين روز، دفتر ازدواج و عاقد را به خانه عروس برده و او را عقد مي کردند . اتاق عقد جدا بود . اشتباه نکني!اتاق عقد مثل امروزه نبود، اتاق سادهي کوچک کاهگلي که زينت گر آن شايد چند چراغ پي سوز و شايد دسته اي گندم براي شگون آن  ... عروس هم ساده بود .تصورش را بکن دختري جوان زير چادري که غالباً سفيد گلدار بود روبروي يک آينه نه چندان مجلل و يک قرآن ، همين و ديگر هيچ  ! البته عقد بعضي هم با تکلف تر بود ولي عموماً همان بود که ذکرش رفت. در اتاق عقد هم قوانيني حکم فرما بود ، از آن جمله که : زنان بيوه حق ورود به آن را نداشتند و ديگر زنان مطلقه  ( رسمي که امروز هم چندي از بزرگترها بر اجراي آن اصرار دارند.) بچه ها را هم معمولاً راه نمي دادند به خصوص دختران جوان را ! سعي مي شد افراد نزديک و البته شناخته شده در اتاق باشند شايد از ترس طل...

پس از آنکه عاقد ( مانند امروز ) صيغه را بيان مي کرد ، مادر داماد پولي را به عنوان کليد زبان به عروس مي داد و در اين موقع عروس بله را مي گفت .( امروزه هم اين رسم همچنان به قوت خود باقيست ولي با نام زير لفظي) . بعد از آنکه صيغه عقد جاري مي شد مادر عروس عسل و روغن گوسفندي را براي عروس و داماد مي آورد تا آن دو از آن نوش جان کنند . يکي دو ساعتي آن ها را تنها مي گذاردند و به آنها اجازه صحبت مي دادند و بعد از آن ، از آن دو مي خواستند که از اتاق خارج شوند . پس از آن از خانواده و فاميل داماد دعوت مي شد که براي صرف شام به خانه عروس بيايند . به اين مراسم پاگشا هم مي گفتند . البته هنوز هم رسم است .

«لازم به ذکر است که در فاصله  بعد از عقد تا زمان عروسي که بسته به نظر طرفين از چند ماه يا حتي سال طول مي کشيد ، معمولاً به داماد وعروس اجازه صحبت داده نمي شد و از آن ها مي خواستند که با يکديگر صحبت نکنند  ! فقط آن شرايط را تصور کنيد ، و چهره عروس و داماد را در نظر آريد »

بعد از آن پدر داماد و بعدتر فاميل نزديک داماد و عروس  ( عمو ، عمه و...) از عروس و خانواده اش دعوت مي کردند (ويا بالعکس ) و يا به اصطلاح پاگشا مي کردند . در اين مهماني ها هر خانواده بسته به وضع مالي خود هديه اي به  طرف مقابل مي داد . هديه معمولاً يک قواره پارچه بود همراه با يک کله قند . در اعياد مختلف نظير عيد قربان ، فطر يا نوروز هم هديه اي به عروس مي دادند . لازم به ذکر است که عروس و داماد از اين هديه ها استفاده نمي کردند و و رسم بود که در هنگام عروسي آن هدايا را به فاميل نشان مي دادند . ( اين رسوم حتي امروز هم به قوت خود باقيند !)

اگر در دوران عقد عيد نوروز واقع مي شد ، رسم ديگري اجرا مي شد و آن اينکه در روز سوم فروردين مادر داماد ، يک طناب ضخيم را روي يک سيني مي گذاشت و روي آن دستمال مي انداخت و همراه با آن پول و نقل هم مي گذاشت و بعد از آن که تعدادي از اقوام را خبر مي کرد به خانه عروس مي رفتند و هلهله کنان او را به جايي مي بردند که به " شوگا " معروف است . اين مکان در ضلع جنوب روستا  در پايين " اُرچين صائب "  و نزديک رودخانه واقع است . در اين جا طناب را به يک درخت کهنسال مي بستند و عروس را سوار اين تاپ مي کردند و عروس تاپ مي خورد و داماد و ديگران بر او نقل و پول مي ريختند .

0 : توضیحات:

ارسال یک نظر