اوجلنگ - شنگ





گیاه شنگ

در برز در فصل بهار در اکثر زمين ها مي رويد که خوراکي مي باشد. با سرکه يا شربت خوشمزه مي شود.


خواص داروئي:

برگهاي گياه شنگ  از خونريزي معده جلوگيري مي‏کند. اگر مسموم شديد از ريشه‏اين گياه  استفاده کنيد. براي رماتيسم مفيد است  و آب ريشه خام شنگ  زگيل را از بين مي‏برد. براي مسلولين نفع بسيار دارد. گل اين گياه  را بر روي محل سوختگي قرار دهيد تا از قدرت آن التيام سوختگي پي ببريد!

فارسي اين کياه  شنگ است، در شيراز و اصفهان به شنگ آلاله شنگ و در خراسان ريش بز خالدار خطاب مي‏کنند. به اين  گياه قندرون، سنسفيل، تسلسفيل، اسپلنج و اسفلنج هم مي‏گويند. عربي نوع چمني اين گياه  که برگهاي آن باريک‏تر از شنگ  مي‏باشد، لحيه التيس و زنب الخيل است، ولي در عراق و شامات به آن اذناب الخيل مي‏گويند. شنگ  در چمنزارهاي نمناک شمال ايران، عمارلو، بين کبوتر چاي و زرد چين، ايسپيلي ييلاق دامنه البرز، مخصوصا افجه و نارون مي‏رويد و نوع چمني اين گياه  در مغرب ايران، تفرش، اراک، کوه شاهو و کردستان زياد است، و در اروپا به علت زيبايي گل اين  گياه شنگ پرورش مي‏دهند.

گياه شناسان قديم نوع حقيقي شنگ را  نر و نوع چمني را ماده مي‏دانستند، و در زبان فرانسه به شنگ يارب دوشوو، در فاصله ارديبهشت تا تير ماه ظاهر مي‏شود ريشه گياه شنگ داراي لعاب بوده و کمي تلخ است و خوردن آن اشتها را فوق العاده زياد مي‏کند. ريشه شنگ خلط آور و نرم کننده سينه و التيام دهنده زخمهاست. از برگهاي شنگ در سالاد استفاده مي‏کنند و ايرانيان آن را مانند کاهو و کاسني با سرکه و بدون آن مي‏خورند، چون بسيار خنک مي‏باشم. خوردن برگهاي شنگ اسهال و خونريزي معدي را بند مي‏آورد و از خونريزي سينه جلوگيري مي‏کند و براي مسلولين نافع است.

ريشه شنگ براي جلوگيري از اسهال و خونريزي، از برگش قويتر است و خوردن خيسانده آن در شراب براي جلوگيري از خونريزي رحم تجويز مي‏شود پاشيدن برگ و گل خشک شده اين گياه  در روي زخمهاي چرکي و متعفن سودمند مي‏باشد ضماد آنرا براي التيام عصب قطع شده مفيد دانسته‏اند ضماد گل شنگ  با موم جهت سوختگي آتش مفيد است حکيم محمد بن زکرياي رازي خوردن ريشه گياه شنگ را پادزهر سموم مي‏دانست.

عصاره گياه شنگ که در طب سنتي ايران طرثوث خوانده شده است پادزهر قوي است و در ساختن ترياق فارون به کار مي‏رود. براي معالجه نزله ريوي، نقرس، رماتيسم و امراض جلدي جوشانده شصت گرم ريشه شنگ تجويز مي  کرده‏اند. اگر اين گياه را پختيد  هرگز آب آن را دوز نريزند بلکه آن را بنوشيد، زيرا منافع شنگ  در آب جوشانده جمع مي‏شود. عصاره شنگ جهت درمان کچلي و زخمهاي جلدي مفيد است. آب ريشه خام شنگ  زگيل را از بين مي‏برد.

چنانچه گياه شنک چمني را قطع کنيد، از آن يک ماده کائوچو کي ترشح مي‏شود، که به آن قندرون و قندران مي‏گويند. اين ماده در برابر هوا سفت مي‏شود و ايرانيان آن را مانند سقز مي‏جويند و چنانچه کمي حرارت  به آن بدهيد، به صورت کش در مي‏آيد و با آن بهترين لاستيک را مي‏توان ساخت، ولي چون مقدار آن کم است و ساختن لاستيک با آن به صرفه نيست. قندرون از دوستان کبد بوده و سريع الهضم است و از احتقان خون جلوگيري کرده، جويدن آن هضم غذا را آسان مي‏کند، اشتها را زياد مي‏نمايد. براي پاک شدن سينه از اخلاط نافع است. براي شش و قلب نيز مفيد مي‏باشد.

خوردن مقدار کمي از آن، شب مواقع خواب براي تسکين سرفه تجويز شده است، ضماد آن با سندروس يا زرده تخم مرغ نيم برشته بر روي زخم جهت التيام و روياندن گوشت سودمند مي‏باشد. ضماد گداخته آن با پيه بزجهت رفع کجي ناخن و درد عضلات و ترک پوست و شقاي مزمن مخصوصا با کمي شنجرف نافع مي‏باشد و با روغن زيتون جهت تحليل ورمها و شکاف کشاله ران و تقويت اعصاب و خارش نافع مي‏باشد. مقدار خوراک آن يک مثقال است.

فرستنده : سيد اصغر حسينيان برزي

اسفرزه - اسپرزه

اسپرزه


مشخصات :
دانه گياهي است از خانواده بارهنگ Plantaginaceae، که گونه هاي مختلفي دارد. گياه آن يکساله علفي و کوتاه است و بلندي آن به 40 – 10 سانتي متر مي رسد. اين گياه در نواحي گسترده‌اي در شمال ايران در دشت گرگان گيلان بين منجبيل و پاچنار در راه بين قزوين و رشت، در رودبار و بين چالوس و رشت و در لرستان، کردستان، بختياري، اصفهان، ايلام، پشت کوه، مهران، شوش، در فارس: تخت جمشيد و لار، در کرمان: نزديک بم در مسجدسليمان و بوشهر نيز ديده مي شود. در هند در پنجاب و پيشاور مي‌رويد.

ترکيب شيميايي :

دانه هاي اسفرزه داراي 10 درصد موسيلاژ است که در اثر هيدروليز توليد دگزيلوزان، آرابينوز، د – گالاکتوز، د – گالاکتورونيک اسيد مي نمايد. همچنين داراي روغن ثابت، پروتئين و املاح معدني مي باشد. دانه هاي اسپرزه را در آب قرار دهند پوسته خارجي اپيدرم متورم مي شود و توليد يک لايه موسيلاژي در اطراف هسته مي نمايد و از اين رو آن را در درمان اسهال خوني (کمي بو داده استفاده مي‌کنند) به کار مي برند.

در آمريکا از آن داروهاي مليني چون Metamucil تهيه ميگردد که ملين خوبي است دانه بسيار سختي است که تقريبا در غالب مناطق دنيا مي رويد و در رديف مفيدترين، موثرترين و بي ضررترين و در عين حال ملايم ترين ملينهاي گياهي است که از قرنها پيش براي لينت مزاج تجويز شده است ولي تحقيقات جديد نشان مي دهد که دانه هاي اسپرزه براي کاهش کلسترول و قند خون نيز موثر است.

اسپرزه

شفابخشي با اسفرزه :

در حدود 30 درصد پوشش دانه اسپرزه را يک ماده جاذب آب تشکيل مي‌دهد که موسيلاژ ناميده مي شود و پس از خيس شدن و جذب آب، لعاب مي‌دهد و هر دانه 10 برابر حجم خودش متورم مي‌شود و به شکل لعابي ژلاتيني درمي‌آيد و اين لعاب است که منشاء شفابخشي آن در موارد اسهال و يبوست مي‌باشد. پژوهشهاي دانشمندان نشان مي‌دهد که يک قاشق مرباخوري تخم اسفرزه که 3 بار در روز خورده شود و هر بار اقلا دو ليوان آب ولرم با آن نوشيده شود، اثر محسوسي در تخليه و رفع يبوست دارد.

طبق گزارشي اسفرزه در مورد کاهش درد و رفع خارش بيماريهاي کولون و رکتوم و قطع خونريزي بواسير نيز مفيد است. و همچنين در کاهش کلسترول.

در مجله اتحاديه پزشکان آمريکا نقل شده که در مدت 12 هفته 5 درصد کلسترول را کاهش مي دهد.

نکات احتياط آميز در مصرف اسفرزه :

به عنوان ملين و کاهنده کلسترول و احتمالا پيشگيري سرطان، اسفرزه في نفسه نقشي ندارد بلکه خاصيت ورم کردن و توليد لعاب زياد آن است که اين آثار را ايجاد مي کند. پس اگر اسفرزه خورده شود و به قدر کافي آب زياد خورده نشود، روده ها ورم کرده و چون آب مدفوع کاملا جذب مي شود برعکس، انتظار خروج مدفوع متعسر مي شود. پس فراموش نشود که با اسفرزه بايد آب زياد خورده شود.

بااينکه يبوست ناراحتي عمومي زنان باردار است ولي مع هذا زنان باردار بايد از خوردن اسفرزه نظير ساير ملين ها پرهيز کنند و براي رفع يبوست از ساير خوراکي هاي غني از فايبر و الياف گياهي مانند سبزيها، دانه‌هاي غلات، نان سبوس دار و ... استفاده کنند. و همچنين براي کودکان زير 2 سال نبايد داده شود.

از ديدگاه حکماي طب سنتي ايران :

طبيعت آن سرد و تر است، نوع سفيد رنگ آن مرغوبتر و در آب ته نشين شود. دانه هاي لعاب زا و خوردن لعاب آن موجب تسکين حرارت و تشنگي مي باشد و براي تبهاي گرم، غليان خون و ناراحتي و خشونت سينه و حلق و زبان و سردرد و زخم روده و رفع يبوست روده ها که منشاء آن علل صفراوي يا عوارض حاصله از خوردن داروهاي گرم است بسيار مفيد مي باشد. در تمام موارد فوق لعاب آن به تنهايي و با مخلوط با روغن بادام شيرين خورده مي شود. در استعمال خارجي ضماد لعاب اسفرزه مخلوط با سرکه و روغن گلسرخ براي تسکين درد مفاصل گرم، نقرس و نرم کردن ورمهاي بخصوص ورمهاي پشت گوش نافع است و ضماد کوبيده آن با گلاب براي تسکين سردرد و يا روغن بنفشه براي تسکين سردردهاي گرم و رفع خشکي دماغ و اعصاب نافع است و همچنين براي رشد و نرم کردن مو و جلوگيري از دو تا شدن تارهاي مو بسيار مفيد است در مورد مو بايد ماليدن ضماد چند روز پي در پي تکرار شود.

اگر 12 – 10 گرم تخم اسفرزه در آب گرم خيسانده شود که لعاب آن زود خارج شود و با شکر و با سکنجبين خورده شود براي لينت مراج بسيار مفيد است و نوعي ملين است. دم کرده آن براي تسکين درد سينه نافع است.


اسپرزه
خواص درماني ديگر اسفرزه :

1. آن را در آب بريزيد و بگذاريد بماند و دائم به جاي آب خوردن از آب آن ميل کنيد، اگر دائم جرعه جرعه نوشيده شود گرفتگي صدا که از گرمي و حرارت باشد را برطرف مي سازد، در موارد کاهش درد و رفع خارش و قطع خونريزي بواسير نافع است.
2. آن را با عناب در آب بچسبانيد و آب آن را صبح ناشتا بخوريد و با آب آن بدن را هم بشوييد خارش قسمتهاي زنانه يا واژينال را برطرف مي سازد.
3. آب دم کرده آن را بنوشيد، مدر است و براي سوزاک مفيد مي باشد.
4. 20 گرم در يک ليوان آب جوشانده و 4 روز تکرار شود دافع سنگ کيسه صفرا است.
5. اگر اسفرزه را با تخم شربتي و خاکشير (هر کدام 100 گرم) ترکيب کرده و هر روز يک قاشق سوپخوري آن را در 2 ليوان آب حل کرده و مصرف کنيم براي رفع خارش تن و تصفيه خون و باز شدن اشتها مفيد است.
6. هر روز صبح، ظهر و شب هر بار يک قاشق شربت خوري از آن را در يک فنجان آبجوش بريزيد بعد با نبات شيرين نموده بخوريد، اسهال خوني را درمان ميکند، از خونريزي زياد و قاعدگي جلوگيري مي نمايد.
7. آن را بو دهيد و هر روز بخوريد. اسهالهاي طولاني و مزمن را درمان ميکند.
8. لعاب آن را دائم در گلو قرقره کنيد و هم جرعه جرعه بخوريد، گلودرد را درمان مي کند و اگر آب آن را در دهان نگه داريد برفک و سوختگي و طاول و زخمهاي دهان رادرمان مي کند.
9. آن را بکوبيد، بعد با سرکه خمير نموده و هر روز صبح و شب روي محل ضماد بگذاريد سالک را درمان مي کند.
10. آن را با شير مادر دختردار خمير نموده و ضماد اندازيد. خنازير (غده‌هاي سخت که در گردن و زيرگلو پيدا مي شود) را درمان مي‌کند.
11. گل ختمي کوبيده را با لعاب آن مخلوط کنيد و بر پيشاني بماليد. سردردي که از آفتاب باشد را تسکين مي‌دهد.

تذکر مهم: توجه شود که در استعمال داخلي هيچگونه نبايد تخم اسفرزه کوبيده شود، زيرا اگر کوبيده شود و خورده شود خطرناک است و خوردن در حدود 40 گرم تخم اسفرزه کوبيده شده موجب سرد شدن بدن و تخدير و تنگي نفس و آشفتگي و سرانجام منجر به غش و توقف نبض و پس از مدتي احتمالامنجر به مرگ مي شود. لذا در اين حالت از داروهاي قي آور گرم نظير آب عسل و نمک و يا ساير داروها استفاده مي شود.

به مثل بزر قطونا دل درويشان است تا درست است صفا ورشکني سم گردد

و در نهايت خلاصه‌اي از خواص اسپرزه به قرار زير است:

1- نرم کننده شکم
2- ضد زخم روده و معده
3- ضد حرارت و عطش
4- ضد اسهال ساده و خوني
5- ضد خونريزي سينه
6- نشاط آور
7- ضد تب و لرز

فرستنده : سيد اصغر حسينيان برزي

اسطو خودوس

اسطو خودوس

محل رويش :

سمت راست جاده هنجن به برز مي رويد . (مکان هاي ديگر را معرفي نماييد)

معرفي گياه :
اسطوخودوس گياهي است چندين ساله به ارتفاع حدود نيم متر با برگهاي متقابل ، باريک ، دراز سبز رنگ و پوشيده از کرکهاي سفيد پنبه اي . گلهاي آن برنگ بنفش و بصورت سنبله مي باشد .
قسمت مورد استفاده اين گياه ، گلها و سرشاخه هاي گلدار آن است . اسطوخودوس بوي بسيار مطبوعي درد . طعم آن تلخ است و بعلت بوي مطبوع آن در عطر سازي مصرف مي شود .
اسانس اسطوخودوس که از تقطير گل و سرشاخه هاي گلدار اين گياه بدست مي آيد مايعي است زردرنگ يا زرد مايل به سبز که داراي بوي مطبوعي است .

خواص داروئي:

اسطوخودوس از نظر طب قديم ايران گرم و خشک است .
1)براي رفع خستگي و آرامش چند قطره روغن اسطوخودوس را در وان آب گرم ريخته و براي مدت يکربع ساعت در آن دراز بکشيد .
2)گرفتگي ها را باز مي کند .
3)مقوي معده است .
4)ادرار آور مي باشد .
5)معرق است و تب را پائين مي آورد .
6)صفرا بر بوده و کبد را بکار مي اندازد و بيماري هاي کبدي را برطرف مي کند .
7) ضد تشنج است .
8)براي تقويت عمومي بدن خوب است .
9)کرم هاي معده و روده را از بين مي برد .
10)بيماري هاي سينه و سرفه را برطرف مي کند .
11)در معالجه زکام موثر است .
12)از آن مي توان بعنوان مسهل و تميز کننده استفاده کرد.
13)براي رفع بيماريهاي مجاري و ادرار مفيد است .
14)براي برطرف کردن رعشه و سرگيجه حدود 5 گرم از پودر آنرا با عسل مخلوط کرده و هر شب بخوريد .
15)براي رفع فراموشي و تقويت حافظه از دم کرده اسطوخودوس استفاده کنيد .
16)براي رفع بيخوابي يک قطره از روغن اسطوخودوس را روي يک تکه پنبه بچکانيد و آنرا داخل بالش خود قرار دهيد خواب مطبوعي براي شما مي آورد .
17)براي برطرف کردن غم و اندوه هر روز دم کرده اسطوخودوس بنوشيد .
18)اگر دست و پاي شما خواب مي رود از اين گياه استفاده کنيد .
19)براي پيشگيري از آب آوردن بدن دم کرده اسطوخودوس بنوشيد .
20)زردي را برطرف مي کند .
21)براي رفع حالت تهوع و سرگيجه مفيد است .
22)سردرد و سردردهاي يکطرفه را درمان مي کند .
23)براي معالجه ضعف اعصاب مفيد است .
24)طپش قلب را از بين مي برد .
25) آسم را برطرف مي کند .
26)براي رفع ترشحات زنانه مي توانيد از اين گياه استفاده کنيد .
27)براي برطرف کرده سوء هاضمه يک قطره اسانس اسطوخودوس را در يک ليوان آب نيم گرم ريخته و يا يک فنجان از دم کرده آن را بنوشيد .
28)اسطوخودوس درمان کنده رماتيسم ، آرتروز و نقرس است . براي اين منظور کمپرس آنرا بر روي عضو مورد نظر بگذاريد و يا اينکه 2 قطره روغن آنرا با يک قاشق روغن بادام و يا روغن زيتون مخلوط کرده و عضو دردناک را با آن ماساژ دهيد .
29)زخم هاي کهنه را با ماليدن اسانس اسطوخودوس که در الکل حل کرده ايد برطرف کنيد .
30)براي درمان بيماريهاي ريوي 2 تا 3 قطره روغن اسطوخودوس را با يک قاشق غذا خوري روغن بادام و يا روغن زيتون مخلوط کرده و سينه و پشت بيمار را ماساژ دهيد .
31) ماليدن پماد اسطوخودوس زخم ها را ضد عفوني کرده و التيام مي بخشد .
32)براي برطرف کردن بوهاي نامتناسب در منزل چند قطره روغن اسطوخودوس را در آب ريخته و بگذاريد به آرامي بجوشد عطر مطبوعي را در هوا پخش مي کند .
33)براي رفع بيخوابي يک قاشق چايخوري پودر اسطوخودوس را با يک قاشق چايخوري پودر سنبل الطيب مخلوط کرده و در يک ليوان آبجوش ريخته و بمدت 10 دقيقه دم کنيد . اين دم کرده را يکساعت قبل از رفتن برختخواب ميل کنيد تا بيخوابي شما برطرف شود . به شيوه هاي مختلف مصرف ميشود از جمله به صورت دم کرده.

فرستنده : سيد اصغر حسينيان برزي

اتومبیلرانی رالی در ابیانه

ابیانه

(7/8/1389) ابيانه ميزبان مسابقه بزگ اتومبيلراني رالي خانواده بود. براي من ديدن چنين مسابقه اي در ابيانه خيلي جالب بود. 
ابیانه

زیارت ابیانه

ابیانه

امامزاده ابيانه که در اصطلاح محلي به آن زيارت مي گويند، مدفن دو نفر از فرزندان امام موسي کاظم (ع) به نام هاي شاهزاده يحيي و شاهزاده عيسي است .  اين بنا در محله پايين روستا واقع شده است  و داراي حياط و حوض زيبايي است. همچنين گنبد کاشي کاري فيروزه يي آن در ميان خانه هاي سرخ رنگ روستا جلوه يي خاص دارد. صحن بنا داراي ايوان هاي بزرگي است و ايوان جنوبي آن که مسلط بر باغ هاي سرسبز و خرم است فضاي زيبا و منظره جالبي دارد.

ابیانه

موزه مردم شناسی ابیانه

ابیانه

موزه مردم شناسي ابيانه در سال 1385 ه-ش تاسيس شده و بيشتر اشياي به نمايش گذاشته شده در اين موزه را خود مردم ابيانه به موزه امانت يا هديه داده اند .‌ موزه به سبک و الگوي معماري ابيانه ساخته شده است.از اشياي به نمايش گذاشته شده در اين موزه مي‌توان به اشياي مربوط به صنايع دستي چون نقره‌جات، ابزار و ادوات کشاورزي و دامپروري، لباس هاي سنتي، قفل‌هاي فلزي و چوبي قديمي اشاره نمود.

ابیانه

مسجد های ابیانه

ابیانه

مسجد جامع:
 اين مسجد در محله " ميون ده " (ميان ده ) قرار دارد و داراي دو شبستان است که شبستان قديمي آن به وسيله دري کوتاه به کوچه اصلي راه دارد. کف آن شبستان چوبي است.

در ديوار جنوبي اين شبستان ، محراب چوبي قديمي قرار دارد که جزو آثار تاريخي با ارزش روستاي ابيانه است که تاريخ ساخت آن به سال 477 ه.ق بر ميگردد .

روي اين محراب نقش گل وبوته کنده کاري شده و با خطوط برجسته کوفي سوره " يس " در آن حک شده است. برخي نيز عقيده دارند به خط ميخي نيز نوشته دارد.

اين مسجد منبري چوبي دارد که مربوط به دوره سلجوقيان است و تاريخ ساخت آن 466 ه.ق است، روي اين منبر نقوش گل وبوته، گل هشت پر و کتيبه هايي به خط کوفي وجود دارد.

در ورودي مسجد نيز با نقش گل و بوته و خطوط برجسته، کنده کاري شده است . اين در، يک بار نيز مورد سرقت قرار گرفته است.

شبستان جديد اين مسجد سالن بزرگي است که در محوطه مياني آن نورگيري در سقف قرار گرفته است. در اين سالن ستون هايي با سرستون کنده کاري شده قرار دارد. سقف اين سالن به صورت تخته پوش از چوب گردو است که با نقوش منظم هندسي قاب بندي شده است. اين سقف از نوع کرکس پوش است ( به شکل بال گسترده کرکس است ) و بر روي آن کتيبه هايي از آيات قرآن وجود دارد .

شيطان که رانده گشت به جز يک خطا نکرد                    خود را براي سجده آدم رضا نکرد

 شيطان هزار مرتبه بهتر زبي نماز                    آن سجده را بر آدم و اين بر خدا نکرد

مسجد پرزله:

 اين مسجد که متعلق به عصر ايلخانيان است در محله پل قرار دارد. بر در ورودي مسجد، که قديمي ترين در موجود ابيانه است تاريخ 701 هجري نقش بسته است. ساختمان اين مسجد دو طبقه ساخته شده و در زير آن آب انبار و پا شير قرار دارد.

شبستاني که در طبقه همکف قرار دارد، با يک در يک لنگه اي به راهروي کوچکي راه دارد، که اين راهرو از يک طرف به کوچه و از طرف ديگر به راه پله اي که به طبقه بالا مي رود راه دارد.

طبقه بالا به صورت سالن بزرگ است که از بناهاي دوره صفويه است  در اواخر دوره قاجاريه، يک ايوان کوچک به آن اضافه شده است. روي در غربي مسجد پرزله تاريخ 1058ه.ق حک شده است که هم زمان با شاه اسماعيل صفوي است .

مسجد حاجتگاه:
 اين مسجد در محله زيارتگاه در کنار قبرستان قديمي قرار دارد و تاريخ ساخت آن را 400 سال پيش عنوان مي کنند. نماي اين مسجد آجري با دريچه ها و پنجره هاي مشبک هلالي است.

يک مسجد قديمي که در حال حاضر به انباري تبديل شده به اين مسجد متصل است. در طبقه بالاي مسجد نيز اتاقي قرار دارد که محل دفن موقت مرده هاي اربابان بوده است. جلوي مسجد، تخت گاهي معروف  به " تخت مزگه " قرار دارد که گفته مي شود ماشاالله خان سردار آن را ساخته است. در مسجد نيز در سال 953ه.ق هم زمان با سلطنت شاه طهماسب اول ساخته شده است. مردم ابيانه باور دارند که اين مسجد حاجت و نيازشان را برآورده مي کند و در اين مورد داستاني از کولي که کودک بيمارش را به پاي ستون اين مسجد مي آورد و کودک، سلامتي خود را باز مي يابد نقل مي کنند.

 مسجد يوسمون:

اين مسجد دو طبقه در محله يوسمون قرار دارد و زمان ساخت آن را 700 سال پيش ذکر مي کنند. " شده " يا علم متعلق به محله يوسمون در طبقه بالاي اين مسجد نگه داري مي شود. خانواده هاي يوسموني هنگام روضه خواني در اين مسجد مکان هاي به خصوصي داشته اند که به صورت موروثي تعيين شده است.

حمام های ابیانه

ابیانه

ابيانه دو حمام در دو محله بالا و پايين دارد که در حال حاضر حمام محله پايين ( هرده ) خراب شده و همه اهالي از حمام محله بالاي ده استفاده مي کنند. در گذشته حمام و سلماني محله بالا و پايين ده جدا بوده است، خانم بي بي کاشي، يکي از اهالي محله هرده که از 25 سال پيش حمامي ده بوده، در حال حاضر نيز به اين کار مشغول است. نگه داري و تعميرات حمام از محل هزينه عمومي ده است. هزينه حمام براي هر نفر ابيانه اي يک تومان بوده ولي افراد غريبه پول بيشتري مي پرداختند. زنان معمولاٌ براي حمامي يک قرص نان مي بردند، پسران نيز تا قبل از ازدواج  مي توانستند مزد حمامي را نپردازند. در حال حاضر در قسمت ورودي حمام صندوقي گذاشته شده است که پول حمام را در آن مي گذارند. به گفته اهالي، ابيانه مدت زيادي است که حمام دوش دارد. گفتني است که سوخت حمام در گذشته گون بوده است.

آسیاب های ابیانه

ابیانه

آسياب كه نام ديگر آن طاحونه مي‌باشد، در نقاط مختلف جهان به صورتهاي متفاوتي وجود دارد و براي آرد كردن گندم و غلات ديگر جهت نان پختن و مصارف مختلف از آن استفاده مي‌شود.

ريشة اين كلمة «آسِ» مي‌باشد كه اگر با آب بچرخد آن را آسياب (آس + آب) مي‌گويند و بدين قياس چنانچه با باد بچرخد بايد به آن «آسِ باد» گفته شود. نوع دستي آن در منازل، با قطع كوچكتر وجود دارد دو سنگ مسطح است كه بر روي هم قرار مي‌گيرند. دسته‌اي به سنگ رويين متّصل است كه با دست چرخانده مي‌شوند و نام اين نوع آسياب، دستاس (دست + آس) است كه بدان «آردچي» و «آرچي» نيز مي‌گويند. با اينهمه، جز در مورد اخير، اين وسيله با هر چه بچرخد، آن را آسياب مي‌گويند.

مرد بايد كه در كشاكش دهر سنگ زيرين آسيا باشد

در قديم هر كس وارد اين كارخانه‌ها يا به قولي آسيابها مي‌شد، آردهاي معلق در فضا به سر و رويش مي‌نشست و گردآلود مي‌شد كه به خصوص موهاي سياه او سپيد مي‌گشت و مَثَل معروف «ما اين موها را در آسياب سفيد نكرده‌ايم» از آنجا ناشي شده است. همچنين مردم كيسه‌هاي گندم را براي آرد كردن به آسياب مي‌بردند، كه معمولاً گندمهاي مردم به خصوص گندمهاي نامرغوب و مرغوب، با هم مخلوط مي‌شد و گاهي آردهاي خوب نصيب كسي مي‌شد كه گندم نامرغوب تحويل داده بود و به عكس. در اينجا صاحبان گندم اعتراض مي‌كردند و آسيابان هميشه جوابي آماده داشت و مي‌گفت: «اشتباه شده است.» كه مَثَل معروف «اشتباه را آسيابان مي‌كند» نيز از همين جا پديد آمده است.

روستاي ابيانه داراي سه آسياب بوده است که در حال حاضر يکي از آنها قابل استفاده است. اين سه آسياب در مسير رودخانه " داريون " در سمت غرب روستا قرار دارند که عبارتند از " آره هره " ، " آره ميون " و " آره داريون " در گذشته اين آسياب ها را به آسيابان مورد اعتماد مردم اجاره مي دادند.

محله های ابیانه

ابیانه

ابيانه در حال حاظر داراي 4 محله ميباشد :

   1- محله پائين ده ( هرده )
   2- محله يسمان ( يسمون )
   3- محله پل (پاله )
  4- محله زيارتگاه يا پنجعلي : که محل نو ساز ابيانه ميباشد و اکثر ساختمان هاي آن جديدا ساخته شده و جزء بافت با ارزش ميراثي محسوب نمي شود .

تاسوعا و عاشوراي حسيني در ابيانه

ابیانه

مراسم شدّه برداري :

پس از گذاشتن نخل ، مراسم شدّه از محل يسمان آغاز مي شود که اهالي با برداشتن علامتي فلزي که سر آن حالت فنري دارد و به صورت خميده بر پايه چوبي متصل است ، بر روي نوک آن پارچه ابريشمي و بدنه آن از پارچه نفيسي استفاده مي شود . اين مراسم در مکانهايي مشخص برده شده و دوباره به محل خود باز مي گردند .

دسته زنجير زني :

 اين دسته به همت جوانان پايين ده بعد از گذاشتن نخل پايين و مقداري استراحت آماده مي شود .

در ابتدا با آوردن طبل و سنج و دستگاه صوتي به بيرون و در همان جلوي نخل شروع به زدن و خواندن مي کنند تا اهالي براي شروع مراسم جمع شوند ، سپس دسته اي بسيار با شکوه که در ابتداي صف جوانان با ريتم خاصي مشغول به زنجير زدن مي شوند و جهت فاتحه خواني به جلوي خانه عزاداران مي روند . امسال حدود 30 نفر از اهالي به سوي پروردگار رفتند ، خانواده هاي آنان با پخش نذري و خيرات از اهالي پذيرايي مي کردند .

پس از فاتحه خواني در تمامي روستا دسته به سمت زيارت باز مي گردد .

در داخل زيارت جوانان با ريتم خاصي در جروبروي هم استاده و مشغول زنجير زني مي باشند که با مديحه سرايي و نوحه خواني مداحان پايين ده اين مراسم با زيبايي هر چه تمام تر به پايان مي رسد و مردم بعد از استراحتي شام را که توسط باني آن شب آماده شده است در حسينيه پايين ده صرف مي کنند .

مراسم دسته زنجير زني :

 اين مراسم هم مانند روز تاسوعاي حسيني در ابيانه اجرا مي شود ، در اين مراسم بازهم جوانان محله پايين ده در ابتداي صف با ريتم خاص خود مشغول زنجير زدن و در ادامه دسته اهالي که پا به سن گذاشته اند و سپس کودکان و در انتهاي دسته بانوان با لباسهاي محلي خود که جلوه بسيار زيبايي به دسته مي دهند ، در حرکت هستند .

پس از گردش در روستا  دسته مجدداً به زيارت باز مي گردد و در بين راه شايد دو دسته بالا و پايين ده به هم بر خورد کنند و در اين زمان طبق رسم و سنت در يک از دسته ها صداي خود را بلندتر مي کنند و حس غرور خود را بالاتر مي برند سپس يک دسته اجازه عبور به دسته ديگر مي دهد . در زيارت که محل اتمام کار دسته پايين ده مي باشد ، بانوان در شبستان ها ايستاده و جوانان و زنجير زنان در اطراف حوض جمع شده و دقايقي را در زيارت مشغول زنجير زدن و نوحه خواني مي شوند ، سپس بعد از انجام مراسم اهالي خود را براي صرف شام در حسينيه پايين ده آماده مي کنند .

 مراسم شام غريبان :

اين مراسم بعد از صرف شام با جمع شدن اهالي آغاز مي شود . امسال هم اين مراسم به همت اهالي يوسمان از مسجد يوسمان شروع شد و در کوچه هاي ابيانه ادامه داشت . دو گروه از عزاداران به صورت حلقه اي جدا از هم در حال حرکت هستند و افراد سالخورده و بانوان در انتهاي دسته ، عزاداران را همراهي مي کنند . اين دسته با ورود به زيارت کار خود را ادامه مي دهند . همچنين در زيارت بسياري از اهالي براي حاجات خود شمعي روشن مي کنند . بعد از انجام مراسم در زيارت ، دسته باز به سمت مسجد يوسمان به حرکت مي افتد .

 دسته بني اسد :

اين دسته در صبح روز بعد از عاشورا به همت اهالي يوسمان به پا مي شود ، که در سالهاي اخير با امکانات و تجهيزات بيشتري از قبيل شتر ، اسب و نمايشي کوچک از صحنه کربلا بعد از شهادت امام حسين (ع) ، اجرا مي شود ، اين دسته در تمام مناطق اصلي روستا گردش مي کند و سپس به زيارت آمده و دقايقي را در آنجا نوحه و مرثيه خواني مي کنند و سپس دسته بني اسد به مسجد يوسمان باز مي گردد .

عاشورا در ابیانه

ابیانه

مراسم هاي مخصوص روز عاشورا که اصطلاحاً به آن روز قتل هم مي گويند به اين ترتيب شروع مي شود :

 طلوع :

اين مراسم در اوايل سپيده دم روز عاشورا در ابيانه اجرا مي شود . مراسم طلوع در محله پايين به همت آقاي حميد دهقاني ابيانه اجرا مي شود . اين مراسم که يک مراسم سنتي و قديمي است با اشعاري زيبا در تاريکي شب و قبل از طلوع آفتاب اجرا مي شود و اهالي به همراه هم در سراسر ابيانه به گردش مي ايند و در ايستگاههاي جهت رفع خستگي ايستاده و در آنجا با نذورات پذيرايي مي شوند و سپس به راه خود ادامه مي دهند . اين مراسم از زيارت شروع شده و در انتها اهالي به زيارت بر مي گردند و سپس در حسينيه ابيانه با پذيرايي از آنها مانند آش نذري و يا شير گرم اين مراسم به اتمام مي رسد .

                      طلوع صبح شهادت رسيد واويلا          عزاي آل محمد رسيد واويلا

 مراسم نخل در روز عاشورا :

در اين روز مانند روز تاسوعا ، مردم دو محل پل و يسمان متفقاً براي برداشتن نخل ، جلوي حسينيه جمع مي شوند ، و مردم محله پايين نيز در جلوي نخل محله خود اجتماع مي کنند . پارچه نخل در اين روز برعکس روز تاسوعا که پارچه قرمز دارد ، به رنگ مشکي مي باشد . گردش دادن نخل بر خلاف روز قبل جريان مفصلي دارد و چون از حسينيه خارج مي شود ، بر عکس روز تاسوعا که در هيچ مکاني تا چشمه توقف ندارد ، در مکانهايي مشخص به زمين مي گذارند . در اين زمان ساکنين خانه هاي اطراف اين محل ها ، نذرهايي دارند که به صورت سنتي و در راه گذشتگان خانواده بايستي در اين روز به پاي نخل بياورند و در اين ايستگاه ها آقاي تقي پور ابيانه به رسم گذشته از تمامي اهالي که در آن محل فوت شده اند يادي کرده و فاتحه اي براي آنان مي خوانند ،  سپس مانند روز عاشورا نخل به چشمه برده مي شود و بعد از صرف نهار و مقداري استراحت دوباره نخل از شيب تند دامنه کوه به بالا آورده و در محل هايي مشخص به زمين گذاشته مي شوند و بازهم فاتحه اي در آن محل ها خوانده شده و سپس نخل به حسينيه و محل خود باز مي گردد . در اين هنگام باباي نخل لباس نخل را از تن درآورده و آنها را به صورت منظم در مکاني قرار مي دهند تا سال بعد نيز از آنها استفاده کنند .

تاسوعا در ابیانه

ابیانه

مراسم هاي مخصوص روز تاسوعا که اصطلاحاً به آن روزعباسعلي هم مي گويند به اين ترتيب شروع مي شود :


مراسم ذاکري :

در شب تاسوعاي حسيني با همت اهالي در مسجد يسمان مراسم ذاکري اجرا مي شود ، که صداي آن سکوت ابيانه را در هم مي شکند و ابيانه را براي تاسوعاي حسيني آماده مي کند .

مراسم جغجغه زني :

اين مراسم در صبح روز تاسوعا از مسجد يسمان شروع مي شود که مخصوص ابيانه است و مناطقي از پيش تعيين شده ، به همراه دسته اي بزرگ از تمامي اهالي ابيانه که همه آنها دو تکه چوب به دست دارند و با زدن آنها با ريتم خاصي به هم صداي زيبايي را ايجاد مي کنند . همچنين به دنباله اين دسته بانوان ابيانه با لباسهاي زيبا و رنگي خود دسته را همراهي مي کنند . دسته به سمت زيارت امامزادگان مي آيند و دقايقي را در اطراف حوض جمع شده و اين مراسم را انجام مي دهند ، و سپس دوباره دسته به محل خود يعني مسجد يسمان باز مي گردد .

 مراسم پرسه :

اين مراسم بعد از اتمام مراسم جغجغه زني انجام مي شود . اين مراسم در محله پايين با علامتي به نام قاسم عروسي مي باشد ، انجام مي شود و پس از دور زدن کوتاهي در محله به جاي اوليه خود و روبروي نخل باز مي گردد .

در ابيانه دو نخل وجود دارد . يکي در محله پايين (هِردَه) و ديگري در محله بالا (پَل) که بين مردم پل و يسمان مشترک است .

در روز تاسوعا شخصي که از قديم معروف به بابا نخل است ، نخل را به قول معروف لباس بر تن کرده و براي اهالي آماده مي کنند ، قبل از اذان ظهر نخل پايين ده به محله چشمه که در سراريزي با شيب نسبتاً تند مي باشد ، حمل  مي شود و بعد از گذاشتن نخل ، توسط باني هايي چشمه غذايي که تدارک ديده شده است بين عموم پخش مي گردد ، و مدتي نيز در آنجا مي مانند تا اهالي نفسي تازه کنند . سپس به کمک طناب و با دست به دست هم گرفتن يکديگر نخل را از شيب بسيار تندي که دامنه کوه مي باشد و با لطف و کمک امام حسين (ع) نخل به بالا منتقل شده و بدون توقف در مکاني به محل خود باز مي گردد .  در روز تاسوعا نخل با پارچه اي قرمز رنگ مزين مي شود .

در شب تاسوعا وعاشورا شام توسط افرادي که بر روي نخل نشسته اند ، در حسينيه ها صرف مي شود .

هویت اجتماعی ابیانه ای ها

ابیانه

گروه ها، منزلت ها، رده ها و خصوصياتي که افراد ا ز نظر اجتماعي خودشان را متعلق به آن ها تشخيص مي دهند، هويت اجتماعي آن افراد را تشکيل مي دهد و اين هويت از تمايلات و خصوصيات فردي مجزا است.

- آنها عنوان مي کنند که ابيانه اي از خود آگاهي اجتماعي بالايي برخوردار است. مردم ابيانه سعي دارند با حفط آداب و رسوم ويژه خود، تداوم فرهنگي هويت ويژه و برجسته خود را تضمين کنند. مهم ترين اين آداب و رسوم، پوشيدن لباس سنتي، برگزاري مراسم عزاداري ماه محرم، مراسم نوروز و چهارشنبه سوري است.

- ابيانه اي عنوان مي کند که ابيانه و ابيانه اي در منطقه نمونه است و دلايل زير را براي نمونه بودي آن ذکر مي کند:

 - ميزان سواد و تحصيل در ابيانه بالا بوده و از قديم الايام مکتب خانه وجود داشته است و بيست سال پيش علاوه بر مدرسه ابتدايي، مدرسه راهنمايي و دبيرستان به صورت مختلط داشته است.

 - تذکر ديگري که در اين موضوع داده مي شود، وجود امضا به تعداد زياد به جاي اثر انگشت در انتخابات روستا است.

 - ابيانه از امکانات رفاهي چون برق، آب لوله کشي، حمام به صورت دوش، خيلي زودتر از نقاط ديگر منطقه برخوردار شده است.

- ابيانه داراي قدمت تاريخي زياد است ( آن را مربوط به دوره ساساني مي دانند ) و از سبک معماري بي نظيري برخوردار است، به همين دليل در طول يک سال گردشگران زيادي از ابيانه بازديد مي کنند.

- ابيانه از آب وهوا و موقعيت طبيعي ويژه اي برخوردار است و در گذشته از ييلاقات شاهان صفوي بوده است.

- ميزان مواليد در ابيانه پايين است و حتي از بسياري از شهرهاي ايران نيز کمتر است.

- در گذشته تمام روستاهاي منطقه زير نظر کدخداي ابيانه اداره مي شده است.

- تفکر ابيانه اي طوري است که آثار تاريخي را خراب نمي کند بلکه آن را حفظ مي کند.

- ابيانه در عصر خود داراي سيستم تقسيم آب خاص و بي نظيري در منطقه بوده است.

قلعه های ابیانه

قلعه ابیانه

ابيانه سه قلعه دارد که عبارتند از :

1- پال همونه يا تخت هامان که در جنوب غربي ابيانه قرار دارد و متعلق به محله بالا و يوسمون است. اين قلعه حدود 200 سال پيش ساخته شده است. و سند ساخت آن نيز وجود دارد. در اين سند سهم افراد در ساخت قلعه مشخص شده است.

2- هرده که در شمال شرقي روستا قرار دارد و به محله هرده تعلق دارد.

3- پاله که در شمال غربي روستا قرار دارد و به محله پل تعلق دارد. اين قلعه ها مربوط به دوره هاي ياغيگري بوده که مردم براي حفظ امنيت خود در مقابل ياغي هاي محلي ساخته اند و در آن به نوبت کشيک مي داده اند.

سند چشم انداز ۱۴۰۴ نطنز درحال تدوین است

فرماندار نطنز سلیمانی

فرماندار نطنز گفت: سند چشم انداز پيشرفت الگويي اسلامي ايران 1404 اين شهرستان در حال تدوين بوده و درآينده نزديک مراحل تدوين آن به پايان مي رسد.

مهدي سليماني’، روزدوشنبه درديداربا کارکنان ايرنا، اظهارداشت: اقدامات بسياري براي توسعه و پيشرفت اين شهرستان درزمينه هاي مختلف انجام شده اما به علت مدون نبودن سند چشم انداز، نه تنها افق و آينده فعاليتها و برنامه هاي دردستورکار مشخص نبوده و پيامدهاي انجام اين فعاليتها نيز نيم توانست مورد ارزيابي کارشناسي قرار گيرد.

وي افزود: به همين منظور فرمانداري با ايجادکارگروهي به همين نام با برگزاري نشست هاي متعدد با همه مسوولان دستگاه هاي اجرايي تلاش شده است تمام اقدامات خود را درمسير پيشرفت و توسعه شهرستان تنظيم و پيگيري کنند.

فرماندار نطنز همچنين،‌ با اشاره به اينکه اين شهرستان داراي پتاسيل بسيار بالايي در زمينه گردشگري را دارد، اظهارداشت:‌ شهرستان نطنز داراي 10 درصد ظرفيت گردشگري استان اصفهان دارا است.

سليماني، خاطرنشان کرد: به همين منظور لازم است تا براي حفظ اين موقعيت و فراهم کردن زمينه هاي بهره برداري بيشتر و مناسب تر از قابليت ها و استعدادهاي گردشگري اين شهرستان، اين مساله در سند چشم انداز پيشرفت الگويي اسلامي ايراني بيشتر مورد توجه قرار گيرد.


تاریخچه روستای كمجان

كمجان

روستاي کمجان بر اساس شجره نامه امامزاده ايوب که مقبره آن در وسط روستا قرار دارد دولت آباد نام داشته که به علت جنگي که بين اهالي روستا به حمايت از امامزاده ايوب و دشمنان ان امامزاده در ميگيرد به کمجان معروف مي شود.
دليل اين مسئله آن است که پس از شهادت آن بزرگوار و بدليل شهادت همه مردان اين روستا در حمايت از امام چون کسي وجود نداشته که جنازه ها را دفن کند ، دشمنان از زن ها و بچه ها که باقي مانده بودند مي پرسند چرا جنازه هايتان را دفن نمي کنيد.در جواب ميگويند:کو جان که جنازه هاي شهدا را دفن کنيم ! مگر جاني مانده؟ و از آن پس اين روستا به کمجان معروف شد (برگرفته شده از شجره نامه امامزاده ايوب)
جمعيت روستا در قديم به 200 تا 350 خانوار مي رسيد اما اکنون به دلايل مختلف ساکنين ترک ديار کردند و در شهرها ساکن شده اند و هم اکنون 100 خانوار در تابستان و 50 خانوار در زمستان جمعيت دارد.
اقتصاد مردم اين روستا از طريق کشاورزي تامين مي شده زيرا باغات ومزارع حاصل خيزي دارد و در قديم پارچه بافي نيز مي کرده اند و تا سالها قبل آثار کارگاهها در تمام منارل موجود بود.موضوعي که بسيار حائز اهميت است ،اين است که در قديم مردم اين روستا فلز استخراج مي کرده اند که سرباره اي حاصل از ذوب فلز در مزرعه کروند و تا تنگه اي به نام پيناوند پراکنده است.
علاقه مندان مي توانند با مراجعه به روستا به دشت کروند رفته و در منطقه اي به نام پل روماسوم که محل ذوب فلز بوده است را مشاهده نمايند.
در اين روستا منطقه اي وجود دارد به نام دره پيناوند که از مطالبي که سينه به سينه نقل شده است گويا روستا ابتدا در آنجا قرار داشته و داستانهاي زيادي در زمينه مدفون بودن گنج در آن دره و آثار زندگي که تا سالها قبل لوله هاي سفالي که براي آب از آنها استفاده مي شده قابل رويت بود که بر اثر جاري شدن سيل اکنون آثاري وجود ندارد.
در کنار اين دره بر روي تخته سنگي صاف و سياه شعارهاي اسلامي با علامت ستاره داوود حک گرديده و به گفته ريش سفيدان سنگ نوشته ديگري وجود داشته که سيل آنرا با خود برده است و آدرس محل دفن گنج را مي داده، به اين مضمون:(ننن لانه ، لون لانه ، لا در بن تنگه گنج خاکه) يعني اين دره نه آن دره نه دره دربن تنگه گنج خاکه!

آب و هوا و موقعيت طبيعي هنجن

هنجن روستا

"هنجن" در گويش رايج روستا از واژه ي "هنجيدن" به معني "آب از چاه كشيدن" يا "آب را فراگير كردن" گرفته شده است. بنابراين مي توان معناي "هنجن" را به جايي تعبير كرد كه آب از زمين مي جوشد، چنان كه در دو سوي روستاي هنجن دو رودخانه ي "برزرود" و "چيمه رود" جاري مي باشد.روستاي "هنجن" داراي آب و هواي معتدل و خشك است و رودخانه ي "برزرود" از شمال آن و رودخانه ي "چيمه رود" از ميان روستا مي گذرد. كوه "لاوزه" در جنوب و كوه "برزقو" در غرب روستا قرار دارد.
   
برزرود كه مهمترين رودخانه در حومه شهرستان نطنز است از كوه كلاه برفي در باختر آبادي ابيانه سرچشمه مي گيرد و پس از آبياري آبادي هاي ابيانه ، طره ، كمجان ، يارند و هنجن با نام رود هنجن امتداد مسير مي دهند و در بخش خاوري نطنز به زمينهاي اطراف بادرود منتهي مي شود. در فرهنگ جغرافيائي آبادي هاي ايران آمده است هنجن دهي است از بخش هاي شهرستان نطنز كه 9 رشته قنات در آن جاري است. روستاي هنجن داراي محله هاي مختلفي است از قبيل "محله بالا" ، "محله پايين"،  عصارخانه"، "درب گنبد"، "سينه ختا"، "سرگريه" وزمين هاي كشاورزي باغ هايي با نام هاي "مايرون"، "باغ هنجن"، برخوان"، "واجنان"، "بالامير"، "مزرعه سنجيته"، "گل پل" و "سنگ سفيد" مي باشد. اين روستا داراي يك چشمه آب به نام چشمه "گلستان" مي باشد، چشمه "گلستان" از جنوب غربي روستا در محلي به نام "مزرعه بيشه" سرچشمه مي گيرد.

 حيات وحش منطقه حكايت از وجود گونه هايي از حيوانات شامل گرگ، روباه، شغال، خرگوش، بزكوهي، گرازوحشي و انواع پرندگان است.


مردم شناسي هنجن

هنجن روستا

طبق آمارگيري سال 1385 كشور، در حال حاضر روستا داراي 331 نفر جمعيت مي باشد.

 در محله هاي بالاوپائين سكونت دارند ، مردمش شيعه مذهب و زبانشان فارسي و محلي است،شغل عمومي اهالي روستا كشاورزي، دامداري و باغداري مي باشد و عمده محصولات كشاورزي اين روستا شامل گندم، جو ، پنبه ، ذرت ،زردآلو، سيب ،انار ، انجير ، خرمالو و به انگور و آلوچه است كه انجير آن از مرغوبيت خاصي برخوردار است.

در طول جنگ تحميلي، تعدادي ازجوانان اين روستا در راه پاسداري از وطن و انقلاب به شهادت رسيدند كه اسامي آنان به شرح ذيل مي باشد: شهيد سيداسماعيل موسوي، شهيد عباس شفيعي، شهيد مرتضي ابراهيم ولوجردي، برادران شهيد حميدرضا و عليرضاايران دوست، شهيد اكبر ولوجردي، شهيد فرج اله طاهري، شهيد حجت اله شيخ زاده، شهيد مرتضي شيخيان،شهيد حسن ربيعي، شهيد حميد جمالي، شهيد محمد زيدهنجني.

اهالي روستاي هنجن در اقدامي خودجوش با همكاري يكديگر يك شركت توليد محصولات كشاورزي به نام "شركت زراعي هنجن" تاسيس كرده اند، كه توسط يك رشته قنات به نام قنات "كهق" آبياري مي شود و انواع محصولات كشاورزي و باغي را توليد مي كند. در ضمن افراد خيري  هم درعمران و آباداني روستا کوشش وتلاش فراواني انجام داده اند.


آثار تاريخي روستاي هنجن

قلعه هنجن

1-  امامزاده داوود
 
 آرامگاه امامزاده داود شامل دو حياط جداگانه با سه ورودي است. ورودي سمت قبله كه ورودي اصلي محسوب مي شود،به يك هشتي با طاق ضربي آجري اتصال داشته است واين هشتي به سه پله به دالاني شمالي جنوبي كه مشرف به حياط نخستين است متصل باشد وبا راهروئي كوتاه به ايواني بزرگ داراي سقف بلنداز نوع طاق ضربي آجري اتصال دارد ،در سمت ديگرايوان راهرو ودالان قرينه سازي شده ،اين ايوان كه روبه روي حياط نخستين است ،رواق در پشت ديوار شمالي آن قرار دارد .در قسمت بالاي ديوار اين ايوان سه پنجره چوبي مشبك بزرگ در سه طرف نصب شده است.ودر زير اين پنجره ها اشعاري به خط نستعليق طغرايي به رنگ سفيددرزمينه قرمزگچ بري شده كه درسه طرف ايوان ادامه دارد،ديده مي شود.روبروي اين ايوان و دالانهاي طرفين آن حياطي است كه در سطحي پايين قرار دارد و در اين حياط حوض آب و درخت چنار كهنسالي وجود دارد . ايوان به فضاي محصور ديگري منتهي مي شود كه آن نيز به منزله ايوان بزرگي است كه در جنوب آن حياطي ديگر، در سطحي پائينتر قرار گرفته است ورودي رواق در سمت قبله اين تراس قرار دارد ورودي شمالي و شرقي  رواق به اين ايوان ارتباط دارد . رواق داراي سقف آجري از نوع طاق ضربي با مقرنس هاي گچي ساده است به استثناي ديوار سمت جنوب شرقي كه داراي پوشش كاشي گل و بوته دار قديمي است. بقيه ديوار هاي اطراف رواق تا بلندي 80 سانتيمتر با كاشي هاي ساده آبي چهارگوش و سپس با اندود گچ پوشش داده شده است كه در گوشه هاي چهار سمت آن نقاشي هاي گل و بوته ديده مي شود. اقدامات اوليه جهت ثبت اين بنا صورت گرفته ولي شماره ثبتي آن در دسترس نمي باشد.

2.  امامزاده زينب خاتون

آرامگاه ديگري درميان روستاي هنجن قرار داردكه به امامزاده خاتون دختر موسي بن جعفرمشهور است.درگوشه اي از فضاي كوچك جلوآرمگاه تقريباً محاذي درورودي چناري كهنسال قرار دارد كه تقريباً بيشتر فضاي فوقاني محوطه مذكوررااشغال كرده است.نماي خارجي آرامگاه از ايواني با سقفي بلند وچهار صفه زيرورو در كنار آن تشكيل شده است كه صفه هاي زيرين داراي طاق ضربي است وصفه هاي رويي با تير وتخته مسقف شده است.ايوان مذكور كه ورودي آرامگاه نيز به شمار مي آيد سقف آن از مقرنس هاي گچي ونقاشي پوشيده شده است .پوشش گچي سه جبهه اين ايوان محاذبي بالاي در ورودي آرامگاه را اشعاري باخط نستعليق طغرايي به رنگ قرمز آرايش داده شده است. اين بنا تاكنون به ثبت آثار تاريخي نرسيده است .

3.  قلعه هنجن

قلعه هنجن برفراز تپه اي مشرف برروستا وكشتزارهاي پيرامون آن بنا شده است.طول آن شرقي وغربي ومساحت تقريبي آن در حدود 2600 مترمربع (40×65 متر) مي باشد

در اين قلعه مجموعه اي از گونه ها شامل يك اتاق وجود دارد كه به دليل تراكم زياد در 3 يا 4 طبقه ساخته شده. راه حل هاي به كار گرفته شده براي جبران اختلاف سطح در اين قلعه بسيار جالب مي باشد. تعداد اتاقهاي آن بالغ بر يكصد باب بوده كه طبقات رويي به رور زمان خراب و غير قابل استفاده شده اند. بخش شمال غربي قلعه كه تقريباً سالمتر به جاي مانده است درسالهاي 1300 شمسي به بعد ايجاد شده است . اين قلعه حكايت از دوره هاي ناامني در تاريخ منطقه دارد و مردم روستا در دوران حمله مغول و پس از آن حمله افغان ها به ايران و در هنگام حمله آنان به روستا در اين قلعه پنهان مي شدند و گاه مجبور بودند مدت هاي طولاني را در اين قلعه سپري كنند، بنابراين هر خانواده علاوه بر خانه ي خود در روستا، اتاق يا اتاق هايي نيز در داخل قلعه داشتند و بعضي از روستاييان هنوز هم از اتاق هاي قلعه براي نگهداري از محصولات خود استفاده مي كنند. قدمت اين بناي تاريخي مربوط به دوره سلجوقيان به بعد بوده كه در تاريخ 25/12/79 به شماره  3479  به ثبت آثار تاريخي رسيده است.كه بعد از سه راهي در امتداد جاده ابيانه وجود دارد.

4.  مسجدجامع هنجن

ورودي مسجد جامع به دالان كوچكي كه سمت راست آن ، آبدار خانه وسمت چپ آن تختگاهي است وسپس به شبستان پايان مي گيرد . شبستان كه از فضاي نسبتا وسيعي برخوردار است سقف آن داراي پوشش تير و تخته است و در فواصل مختلف ستون هاي تير چوبي به عنوان حائل نصب شده است. روشنائي شبستان از چهار پنجره نورگير كه به سمت حياط در سالهاي اخير ساخته شده است تامين مي شود. در قسمتهاي بالاي لنگه درهاي چوبي ورودي جمله «هوالوهاب عمل حسن درويش سنه 1342 بسعي و اهتمام ميرزا محمد خان » ديده مي شود.


امامزاده بی بی زینب خاتون هنجن

روستای هنجن

در ميان روستاي هنجن آرامگاهي قرار گرفته است که به امامزاده بي بي زينب خاتون مشهور است. اين امامزاده دختر امام موسي بن جعفر مي باشد . در فضاي جلوي درورودي آرامگاه ، درخت چنار کهنسالي قرار دارد که محوطه گسترده اي را اشغال کرده است . قطر اين درخت تقريبأ2.5 مترو پيرامون آن تقريبأ 7.5 متر ميباشد. عمر اين چنار قديمي با در نظر گرفتن اينکه هم سن و سال دين اسلام است حدودا ً1200 سال مي باشد .از قدمت اين امامزاده اثر مکتوبي در دسترس نيست اما با در نظر گرفتن وجود اين چنار قديمي و کهنسال مي توان قدمت آن را حدوداً به همان 1000 تا 1200 سال تخمين زد . اين آرامگاه از چهار ايوان بالا وپائين تشکيل شده که ايوانهاي پائيني داراي طاق ضربي وايوانهاي بالايي با تيرو تخته مسقف شده اند وجلوي اين ايوانها با نرده هاي چوبي مشبک مسدود شده است. بالاي درب ورودي آرامگاه با اشعاري به خط نستعليق وبا رنگ قرمز آرايش شده و طاق بالاي سردرِ آرامگاه با نقاشي هاي ساده که بگفته عده اي از آثار مرحوم کمال الملک مي باشد و همچنين اشعار گچبري شده از محتشم تزئين گرديده است. ضريح امامزاده از جنس چوب وبصورت مشبک ساخته شده بود ، اما اين ضريح قديمي در تاريخ  1387.7.10 شمسي مصادف با عيد سعيد فطر (1 شوال 1429 قمري )تعويض گرديده است .

مردم روستا هر ساله نماز عيد فطر را در صحن امامزاده داوود برگزار مي کردند ، ولي امسال اين مراسم استثناًء در صحن امامزاده بي بي زينب خاتون برگزار گرديد. همزمان با ورود ضريح که بصورت قطعات جدا گانه اي بود مردم روستا به پيشواز ضريح آمدند و باسلام وصلوات (چاوشي) و دادن قرباني از آن استقبال کردند. کتيبه هاي ضريح از جنس نقره مي باشد که بر روي آن آياتي از قرآن کريم حکاکي شده است، چهارچوب بدنه آن از سه لايه تشکيل شده که لايه دروني از جنس آهن ولايه مياني از جنس چوب ولايه بيروني از جنس استيل مي باشد ، زير کتيبه هاي ضريح اسامي چهارده معصوم برروي دايره هايي از جنس نقره حکاکي شده است. هزينه ساخت ضريح توسط اهالي و خيرين روستا جمع آوري گرديد وکار نصب آن توسط دو نفراز سازندگان ضريح که از تهران آمده بودند و هيئت امناي امامزاده به مدت 3 روز به طول انجاميد و در صبحگاه روز  12/7/1387 مراسم پرده برداري و روضه خواني برگزار شد و اکثر اهالي روستا براي ديدن ضريح جديد در اين مکان گردهم آمدند.

قلعه قديمي هنجن

قلعه هنجن

قلعه هنجن به صورت دژي استواربر روي تپّه اي که از يک سو به خود روستا و از سوي ديگر بر باغها وکشتزارهاي اطراف آن مشرف است قرار داردو مساحت آن تقريباً بالغ بر 2600 متر مربع مي باشد . معماري اين بنا به دوره صفويه وقاجار يه نسبت داده شده است.ولي عده اي قدمت خود اين بنا را دوراني پيش از اين دودوره بيان نموده اند . درب ورودي اين قلعه قديمي ، چوبي با روکش آهني مي باشد که اين روکش هاي به وسيله ميخهاي بزرگ ضخيم بر روي اين درب نصب شده و به علّت بيشتر بودن طول ميخها نسبت به ضخامت درب ، بعد از نصب شدن اين روکش هاي آهني اضافه ميخها را در پشت درب خم مي کردند تا دشمن نتواند با برداشتن اين روکش ها ي آهني به داخل قلعه نفوذ کند . تعداد طبقات اين قلعه قديمي و کهنه با در نظر گرفتن زير زمين آن به 3تا 4 طبقه ميرسد که طبقات رويي آن بر اثر گذشت زمان تخريب شده و از بين رفته است                                                                                             

معماري داخل بعضي از اتاقها ي اين بنا نيز به دوران صفويه نسبت داده شده و از سنگ وخشت ساخته شده است . نکته اي که در اينجا قابل ذکر است اين مي باشد که اين خشتها با آب دير شسته مي شوند و اين خصوصيت بخاطر اين است که شنهاي درشت همانند سنگريزه با گل رس در زير نور آفتاب پخته شده وجدا کردن اين خشتها به آساني امکان پذير نمي باشد . سقف بعضي از اتاقها به صورت خشتهاي ضربي و برخي چوبي بوده است . اتاقهاي اين بنا داراي دو نوع درب مي باشد ، يک نوع درب اتاقهايي است که در همکف و زير زمين قرار دارند که اين درب ها يک لنگه با قفلهاي چوبي به نام ((کُلون )) که همان پشتبند درب مي باشد ساخته شده است و نوع ديگر اين درب ها ،درب هايي است که در اتاقهاي طبقات فوقاني نصب شده است با اين خصوصيت که اين درب ها دو لنگه و داراي قفلهاي چوبي و آهني مي باشند . ارتفاع ديوارهاي قلعه تقريباً10متر است و مرتفع بودن اين ديوارها به اين دليل است که در هنگام جنگ دشمن نتواند به راحتي به داخل آن راه پيدا کند . لازم به ذکر است که در قسمت زيرين اين قلعه يک راه زير زميني يا با بياني ديگر تونلي حفر گرديده که طول آن حدوداً 250متر مي باشد که در اواسط ، راه به دو قسمت تقسيم مي شود که يک راه آن به سمت مکاني به نام ((کشوره))، (محلي در هنجن) وراه ديگر آن به سمت مکاني به نام ((بَرهُلِ))، (نام  گذري در کنار قلعه هنجن) کشده مي شود .( راه اول راه خروجي بوده است که از اين راه براي رساندن خبر ويا کسب اطلاعات از سوي دشمن استفاده مي کردند وراه دوم راهي راهي براي آوردن آب از مکاني به نام ((کومه بَرهُلِ)) براي اهالي روستا بوده است و سر چشمه اين آبها از آب قنات ((درب گنبد)) مي باشد ). بعد ها که امنيت در ده برقرار گرديد اين قلعه به انبار تبديل شد و قسمتهايي از آن براي نگهباني از قلعه شد . اما در زمان نا امني بيشتر به عنوان پناهگاهي براي اهالي روستا به کار مي رفت . مدت زماني است که اداره ميراث فرهنگي ،صنايع دستي و گردشگري شهرستان نطنز مشغول به مرمّت بازسازي اين قلعه تاريخي مي باشد وتا کنون حدود 5تا 8 درصد از اين بناي تاريخي مرمّت شده و در داخل قلعه نماي سنگي وديوار کاهگلي به کار رفته است


کوه کرکس نطنز، همدرد دماوند

كوه كركس

آنچه در ارتفاعات دماوند مي‌گذرد، درد مشترک ديگر قله‌هاي ايران زمين هم هست. قله‌هايي که هر يک عمري به درازاي تاريخ دارند و از زمان پيدايش انسان، در زندگي بشر منشا حيات بوده‌‌اند،‌اما امروز چنان مورد بي‌مهري قرار گرفته‌‌اند که حتي وحوش هم نمي‌توانند از اين موهبت طبيعي به عنوان جايگاهي مأمن استفاده کنند. قله‌هاي ايران و کوهستان‌‌هاي منتهي به آن در هر نقطه‌اي که باشند،‌نه فقط به عنوان بهترين پناهگاه حيات وحش عمل مي‌کنند،‌بلکه در توازن شرايط جوي و تلطيف هوا تاثير اساسي دارند و به همين دليل وجود برخي از ارتفاعات در مناطق خشک و نيمه خشک نعمتي است که همه بايد قدر آن را بدانند. يکي از اين قله‌ها،‌«کرکس» در نطنز است، قله‌اي که دامنه آن از شهر تاريخي نطنز آغاز مي‌شود و تا حاشيه کوير 10 تا 15 کيلومتر بيشتر فاصله ندارد.

ارتفاعات «کرکس» تنها منبع آب شهرستان نطنز به ويژه شهر وسيع بادرود است و به عنوان تنفسگاه اين منطقه عمل مي‌کند، اما صد حيف که غير از معدنکاران سنگ،‌ هيچ‌کس قدر اين نعمت گرانبهاي طبيعي را نمي‌داند!

اگر معدنکاران در ارتفاعات زيبا و پرطراوت دماوند در پي يافتن «پوکه» به تخريب طبيعت و محو حيات وحش پرداخته‌اند، اما «کرکس» بلند قامت ايران در سکوت صخره‌هاي ساکت خود،‌شاهد زخم‌هاي عميقي است که هر روز پيکرش را نحيف‌تر مي‌کند، «کرکس» پوکه ندارد،‌ اما بيش از دو دهه است که چوب سنگ‌هاي گرانيت منحصر بفرد خود را مي‌خورد.

سازمان حفاظت محيط زيست و اداره کل منابع طبيعي از سال‌هاي دور محدوده کرکس را حفاظت شده اعلام کرد‌ه‌اند،‌ اما جالب است بدانيد حتي يکي دو تابلو «منطقه حفاظت شده کرکس» هم که در حاشيه راه قديم نطنز قرار داشت چند سالي است که ديگر ديده نمي‌شود!

ولي اگر وضع به همين شکل ادامه يابد در آينده‌‌اي نه چندان دور ديگر کوهستان‌هاي کرکس نيازي به حفاظت نخواهد داشت، چرا که نه وحوشي مي‌تواند در آن ادامه حيات دهد که مورد طمع شکارچيان قرار بگيرد و نه درخت و بيشه‌اي که گردشگران و کوهنوردان را جذب خود کند.

واقعيت اين است که متوليان و سازمان‌هاي مرتبط با حفظ و حراست از اين کوهستان هر کدام مدعي هستند که کار خود را درست انجام مي‌دهند،‌ اما آنچه ديده مي‌شود با ادعاي آنان در تضاد است. براي ديدن حجم تخريب ارتفاعات نطنز، نيازي به بررسي دقيق و کار کارشناسي نيست. مي‌توانيد در کنار گذر نطنز با چشم غيرمسلح بسوي «کرکس» نگاه کنيد و سينه چاک چاک آن را که زير تازيانه و تيغ ماشين‌هاي غول‌پيکر قرار دارد، به خوبي ببينيد!

آيا وقت آن نرسيده است که سازمان‌هاي مسئول با بهر‌ه‌مندي از تشکل‌ها،‌انجمن‌ها و طرفداران محيط‌زيست به ويژه فدراسيون کوهنوردي اين معضل چند و چندين ساله را حل کنند و با تعامل و يافتن راه‌حلي منطقي، اين درد مشترک کوهساران ايران را درمان کنند؟



باغ و خانه های ابیانه تو را می خواند

ابیانه

شکوه چشم انداز معماري بومي و سرشار از زيبايي و دلنوازي روستاي ابيانه موجب شده است تا اين روستا کاملا سنتي در شمار مناطق گردشگري شهرت عالم گير پيدا کند.

ابيانه روستايي خوش منظر، زيبا، مصفا، خوش آب و هوا در فاصله 35 کيلومتري نطنز و 70 کيلومتري کاشان قرار دارد که سالانه خيل عظيمي از گردشگران و مسافران نوروزي را به دامان خود مي‌کشاند.

ابيانه از واژه ‘ويونا’ و يا ‘ويونه’به معناي بيدستان گرفته شده است و درگفتار فارسي به صورت ‘بيانه’ و ‘ ابيانه’ تحريف شده ولي در گويش محلي مردم ، کلمه اوليه خود را حفظ کرده است.

نوع گويش مردم ابيانه که ‘فرس’ يازبان پارسيان قديم مي‌باشد خودگواه ديگري بر قدمت تاريخي اين روستاست.

مساجد و کتيبه‌هاي زيبا، باغ‌هاي سبز و مصفا، کوچه‌هاي پيچ در پيچ، پنجره‌هاي مشبک، آتشکده و حتي نوع پوشش لباس مردم ابيانه حکايت از اصالت و تاريخ دور و دراز ايران اسلامي دارد.

منبر چوبي منبت کاري شده مسجد جامع ابيانه که در سال 466 هجري قمري ساخته شده است از جمله آثار تاريخي اين روستا بشمار مي‌رود.

آثاري ديگري که مي‌تواند قدمت روستا را مستدل نمايد وجود بقاياي چهار طاقي موسوم به آتشکده ‘هارپاک’ ، محراب چوبي مسجد ‘هرنگون’ و درهاي منقش با تاريخ 400 تا  500 هجري قمري است.

مهمترين بنا و اثر تاريخي اين روستا مسجد جامع آن است، مسجد قديمي ديگر ابيانه، مسجد ‘برزله’ داراي فضاي دلباز و دلنوازي است که روي در آن نوشته شده 701 هجري قمري که مربوط به دوره ايلخانان است.

مسجد ‘حاجتگاه’ از ديگر مساجد تاريخي روستاي ابيانه است که درکنارصخره‌اي در کوهستان ساخته شده و برروي در ورودي شبستان آن تاريخ 952 هجري قمري به‌چشم مي‌خورد.

زيارتگاه‌هاي شاهزادگان عيسي و يحيي از فرزندان حضرت امام موسي کاظم (ع) نيز در اين روستاي تاريخي از معماري بسيار زيبايي برخودار است.

برپايي آداب و رسوم کهن و ريشه‌دار به ويژه آيين خاص نخل گرداني در مراسم تاسوعا و عاشوراي حسيني نيز همه ساله خيل عظيمي از مردم کشور را براي ديدن به اين منطقه مي‌کشاند.

بيشتر خانه‌هاي مسکوني ابيانه اعم از کوچک و بزرگ برروي شالوده‌ معماري زمان ساساني که شامل چهار طبقه اتاق است، بنا شده است.

خانه‌هاي روستاي ابيانه بر روي دامنه شمالي دره و با شيب نسبتا تند و بر بستري از سنگ هاي رسوبي سبزرنگ واقع شده‌اند.
اين خانه‌ها از خاک سرخ منحصر به اين روستا و شيوه ساختماني خاص محلي و به صورت پلکاني و مسلط بر يکديگر ساخته شده‌اند.
بر بالاي ساختمان خانه‌ها، کوه سنگي زيبايي ديواره شمالي روستا را تشکيل داده است.

ساختمان اين ديواره سنگي و همگوني رنگ آن با ساختمان خانه‌ها نظر هر تازه واردي را به خود جلب مي‌کند.

شيوه اصلي معماري خانه‌ها مربوط به زمان ساسانيان است که نمونه آن در قصر فيروزآباد فارس که متعلق به سلاطين ساساني است، ديده مي‌شود.

مردم ابيانه لباس‌هاي سنتي خود را مي‌پوشند، نوع پوشش زنان ابيانه‌اي با شليته‌هاي کوتاه و گشاد و روسري‌هاي گلي رنگ و رنگ قرمز گلها در متن سفيد روسري، بسيار تماشايي است.

زنان اين روستا همچنين پيراهن بلندي از پارچه‌هاي گل دار و رنگارنگ تن مي‌کنند و مردان نيز با پوشيدن شلوار گشاد و دراز از پارچه سياه‌رنگ، هويت با ارزش روستاي خود را همواره پاس همواره داشته‌اند.

رييس اداره ميراث فرهنگي، گردشگري وصنايع دستي نطنز گفت: سالانه حدود يک ميليون نفر گردشگر داخلي از آثار تاريخي و گردشگري‌ روستاي ابيانه ديدن مي کنند.

‘ احمد رضا قاسمي’ در گفت و گو با خبرنگار ايرنا، اظهار داشت: در طول سال نيز نزديک به 50 هزار نفر گردشگر خارجي از بافت و آثار و ابنيه قديمي ابيانه نيز ديدن مي کنند.

به گفته وي، روستا ابيانه جزو کهن‌ترين روستاهاي کشور بلحاظ معماري سنتي است که آثار و ابنيه تاريخي از دوران هخامنشيان تا قاجاريه را در خود جاي داده است.

شهرستان 45 هزار نفري نطنز با بيش حدود يک هزار و 200 اثر تاريخي و گردشگري در فاصله 130 کيلومتري اصفهان و 80  کيلومتري کاشان قرار دارد.


نوروز در روستای طره

نوروز

همان طور که در بيشتر روستاها مرسوم است نوروز هم در طره خيلي زودتر از تقويم مي آيد . مي پرسيد چه طوري ؟ خوب صبر کنيد الان مي گويم .

آن چيزي که زودتر رخ مي نمايد شکوفه هاي زيباي درختان است البته بيشتر بادام که زودتر از بقيه درختان باز مي شود گلهاي بهاري هم مانند بنفشه سر از خاک بر مي آورند . کم کم چهره روستا و به خصوص باغ ها دگرگون مي شود و هوا روبه گرم شدن اما نه آنقدر که اهالي کرسي ها ( وامروزه بخاري ها ) را جمع کنند . به لحاظ کوهستاني بودن منطقه اي که روستاي طره در آن واقع شده هنوز تا برچيدن کرسي ها وقت باقيست .  مردم هم و به خصوص بانوان روستا هم مثل همه جا شروع به خانه تکاني مي کنند و به پيشواز بهار مي روند .

روز اول سال نو اهالي به ديدار همديگر مي روند مانند همه جا اول بزرگترها  ولي اولويت بعدي  با خانواده هاي عزادار است . ( خانواده هايي که عزيزي را در سال گذشته از دست داده اند ) اين رسم نه تنها در روستا بلکه در ميان آن هايي که به شهر آمده اند هم ، اجرا مي شود . در روستا معمولا ديد و بازديد همان يکي دو روز اول خاتمه مي يابد به خصوص در سال هاي اخير که جمعيت روستا کاهش هم يافته است .

اين بود نوروز در روستاي طره !


ولي ...

ولي ...

 ولي قديم

خوب رسيديم سر اصل قضيه !!

 بيشتر رسم ها ي جالبي که  در قديم بود و امروز ديگر جزسايه اي ،آن هم در ذهن بزرگترها و يا در گفتارشان از آن رسوم نامي باقي نمانده است .

اولي :لا پاشنواَن  بَ ديوار (خانه تکاني به سبک قديم)

اي بابا تعجب نکنيد ، معنيش مي شود گل ماليدن به ديوار !

قديم ها که بيشتر خانه ها هنوز کاهگلي بود اهل خانه براي تميز کردن ديوارها مقداري خاک و آب و کاه را باهم مخلوط مي کردند و آن را به ديوارهاي خانه به خصوص بهترين اتاق که مي خواستند مهمانها را در آن جا پذيرايي کنند مي ماليدند و يا حتي به سقف مي پاشيدند . کاهگل تازه باعث نو نوار شدن خانه ها مي شد همان طور که امروزه ديوارخانه ها را رنگ مي کنند .با اين فرق که ديگر نقاش نمي خواست !

شستن و رفتن هم که جز جدايي ناپذير خانه تکاني ايراني است . گفتم رفتن ياد مطلبي افتادم قديمي ها مي گفتند نبايد روز اول اسپند خانه را جارو کرد!،  چرا ؟ به عقيده آنان اگر در روز اول اسپند خانه را جارو مي کردند باعث مي شد مورچه ها در خانه زياد شوند !

دوم : پنجه و  چار شنبه سوري

تقويم آن روزگار روستاي طره برابر با 360 روز بود به قول خودشان رعيتي . يعني پنج روز از سال خورشيدي را حساب نمي کردند و آن را جداگانه پنجه مي ناميدند . ( شبيه تقويم زردشتي ) که آن هم ريشه در گذشته بسيار قديم آنان داشت . بانوان خانه تمام تلاش خود را مي کردند تا خانه تکاني راتا قبل از پنجه به پايان برسانند . در حقيقت پنجه به نوعي ابتداي نوروز محسوب مي شد .

اما چارشنبه سوري ، نترسيد نه از بمب خبري بود نه فشفشه نه سيگارت !

ساده ي ساده ، اصيل و سنتي .چند تا بته خار به قول طره اي ها هيمه که روشن مي کردند و از رويش مي پريدند . صدايش هم صداي شکستن کوزه ي آبي بود که بعد از يکسال استفاده پياپي ،از خانه بيرون مي انداختند و جايش را کوزه نو مي گرفت . همين وبس ، نه ترسي و نه لرزي !

سوم : پنج شنبه پاياني سال

اين يکي را همه ايراني ها خوب مي شناسند . بله ، رفتن به ديدار اهل قبور . احترام عزيزان سفر کرده به ديار حق . خوب اهالي روستاي طره هم جزيي از ايرانيانند!

چهارم : تحويل سال

ساده و بي آلايش . از هفت سين تنها يک سين بود آن هم سبزه که تازه آن را هم معمولا دسته کوچکي ازگندم بود که از زميني که در آن گندم کاشته بودند مي آوردند . چند شاخه بيد هم زينت بخش خانه بود و در نهايت چند تخم مرغ که با ريشه روناس رنگ شده بود تازه آن هم شايد .

دعا و ذکر و ياد خدا هم که ، جزء  جداناشدني تحويل سال بود .

پنجم : ديد وبازديد

از همان روز اول ديدو بازديد ها شروع مي شد . بيشتر مواقع دسته جمعي . يعني اهالي با هم جمع مي شدند به خصوص آنها که اهل يک خانواده يا طايفه بودند و به خانه ديگري مي رفتند .

همه آن ها هم يک سخن بر زبان داشتند :

سلام ، عيدّون مُبا ِرک ، ايشالا ساليَ خوب داربيَ        (salâm,?iddun mobârek, ?i?âlâ sâliya xub dâbiya   ) 

 فارسي : سلام ،عيدتان مبارک، إن شاء الله سال خوبي داشته باشيد

   بعد از روبوسي و حال و احوال ، همگي مي نشستند و تا ميزبان وسايل پذيرايي را( که معمولا خشکبار محصول  خودش مثل بادام و دانه و برگه  زرد آلو و... بود ) را مي گذاشت مي گفت :

بفرماي نيَ ، قابل بَ تارُف  ناها (bafarmây niya, qâbel ba târof nâhâ )

فارسي : بفرماييد ، قابل به تعارف نيست ،

خورده و نخورده همگي از جا بر مي خواستند و با وجود اصرار صاحب خانه ، در حاليکه در حال پوشيدن گيوه هايشان بودند مي گفتند :

خِلّ ممنون ، دي يَن دون واجب بُ  ( xelle mamnun , diyan dun vâ?eb bo)      

فارسي : خيلي ممنون ، ديدننتان  واجب بود

خانه را به ترک کرده و به خانه بعدي مي رفتند .جالب اينکه صاحب خانه هم با آن ها همراه مي شد . اين جور بود که نهايت ديد و بازديد نوروز شايد به دوروز هم نمي رسيد . و معمولا از روز سوم به بعد همه به سر کارشان ( زراعت ) مي رفتند .

ششم : طناف هُچاشتن (  tanâf ho?aâ?tan)

طناب نشستن همان تاپ بازي خودمان است ولي با دنگ و فنگ زياد !

اين يکي از آن رسم هاي جالب بود که هنوز هم خاطره ي خوبش در دل و ذهن اهالي باقي مانده است و بزرگترها با آب و تاب زياد آن را براي جوانان تعريف مي کنند . اين طناب نشستن بيشتر مخصوص عروس دامادها بود ، در اين ميان  دختران و پسران جوان  وحتي سن وسال دارها هم به بهانه هاي جور واجور( لابد حال و حولش يا قپي آمدن براي همديگر يا...!) در اين مراسم تاپ خوردن شرکت مي کردند و ساعات خوشي را مي گذراندن. اين رسم را قبلا در مراسم عروسي برايتان شرح داده بودم ؛ يادآوري دوباره اش خالي از لطف نيست !

... در روز سوم فروردين مادر داماد ، يک طناب ضخيم را روي يک سيني مي گذاشت و روي آن دستمال مي انداخت و همراه با آن پول و نقل هم مي گذاشت و بعد از آن که تعدادي از اقوام را خبر مي کرد به خانه عروس مي رفتند و هلهله کنان او را به جايي مي بردند که به " شوگا " معروف است . اين مکان در ضلع جنوب روستا  در پايين " اُرچين صائب "  و نزديک رودخانه واقع است . در اين جا طناب را به يک درخت کهنسال مي بستند و عروس را سوار اين تاپ مي کردند و عروس تاپ مي خورد و داماد و ديگران بر او نقل و پول مي ريختند .

تصورش را بکن دختراني جوان با آن لباس محلي پر چين روي يک تاپ نشسته اند و تاپ مي خورند  و عده اي هم اين طرف و آن طرف به آنان نگاه مي کنند . چه شود!!!

هفتم : سيزده به در و بازي هاي محلي

سيزده به در يا به قول امروزي ها روز طبيعت!! براي اهالي روستاي طره رفتن به باغ هايشان بود . حالا در اين ميان سبزه گره زدن و آب و... سرجاي خودش !

ولي در عيد نوروز و به خصوص سيزده به در بازي هايي هم انجام مي شد ، بازي هاي محلي:  مثل الک دولک  يا به قول طره اي ها لاکچو (lâ ka ?u)  و يا شال پرونه (  ?âl parune) يا همان دست رشته خودمان .

لاکچو يا الک دولک بازي بود که دو گروه داشت  و دو قطعه چوب يک بزرگتر و يکي کوچکتر . چوب کوچکتر را روي دو سنگ کوچک مي گذاشتند و به چوب بزرگ زير آن مي زدند و آن را پرتاب مي کردند و اعضاي گروه دوم بايد سعي مي کرد آن چوب کوچک پرتاب شده را بگيرد . يک چيزي شبيه به ورزش کريکت با اين تفاوت که به جاي توپ چوب استفاده مي شد !

بازي اي بود که مردان روستا حسابي با آن به تفريح مي پرداختند . حالا دراين بين بانوان هم گاهي ...

بازي دوم که معروف بود به شال پرونه ، زن ومرد نداشت . همه بازي مي کردند حتي باهم ( چه شود !) همه ي ان ها که بازي مي کردند دايره اي را تشکيل مي دادند و دو حاکم در مرکز دايره مي نشستند . معمولا يک پيرزن و يک پيرمرد . آن ها قوانين بازي را مي گفتند و کسي را که مي بايست بازي را انجام دهد تعيين مي کردند . وقتي که فرد مورد نظر مشخص مي شد حالا چه زن و يا چه مرد بايد ميدويد و سعي مي کرد پارچه يا به عبارتي همان شال را که ديگران دست به دست مي کردند ، از آن ها بگيرد و اگر اين کار را مي کرد ، آن نفري که شال را از دست داده بود جاي اورا مي گرفت و بازي ادامه مي يافت والبته مجازات از دست دادن شال هم که به عهده حاکمان بود.



خوب چه طور بود ، به نظرتان جالب بود ؟ خودمانيم قديمي ها هم با حال بودند نه ؟!

اين هم از نوروز در روستاي طره ، چه جديد چه قديم . جديدش را که همه مي دانند چون يک جوري  شبيه ديگر نقاط کشور است  چه کنيم عصر ارتباطات و آي تي  حسابي همه را شبيه هم کرده است !

ولي به نظر من آن چه مهم است رسوم قديمي نوروز بود . رسومي که در عين سادگي نشانه فرهنگ و عقايد يک قوم بود . رسومي که حتي ديگر نامي از آنها نيست  چه رسد به انجامشان . اين مشکل فقط مربوط به روستاي طره نيست همه جا دچار اين گرفتاري هستند . نمي دانم چرا فکر مي کنيم پيشرفت يعني فراموشي همه گذشته و حتي مسخره کردن ...


مراسم عروسی در روستای طره


حدود يکسال که از عقد مي گذشت ، از طرف داماد به خانه عروس مي رفتند و قول و قرار عروسي گذاشته مي شد.

يک روز قبل از عروسي خانواده عروس با فرستادن دو نفر از اقوام نزديک خود به دعوت از مردم مي پرداختند . خانواده داماد هم دو نفر از نزدکان خود را براي  دعوت کردن روانه خانه اهالي مي کردند. به اين کار در زبان محلي " طلبون –talabun _ " مي گويند . دو نفري که براي دعوت مي رفتند هردو زن بودند و با پوشيدن لباس محلي و برداشتن چادرشب به خانه همه اهل ده مي رفتند . فاميل نزديک هم با شنيدن دعوت باآوردن  يک بشقاب خشکبار و پول و يا گاهي کله قند از اين دعوت استقبال مي کردند . افرادي که براي دعوت رفته بودند معمولا خشکبار را بر مي داشتند و آن را داخل چادرشب مي ريختند ولي از برداشتن کله قند خود داري مي کردند.

شب قبل از عروسي مردان خانواده عروس به خانه داماد مي رفتند و در کنار خانواده داماد ، دست و پاي داماد را حنا مي بستند و بعد هم با رقص و پايکوبي او را به حمام ده مي بردند .

بعد از ظهرعروسي  فاميل هاي عروس ،وسايلي که خانواده عروس براي داماد خريده اند روي سيني مي گذاشتند و آن را به سر گذاشته و همراه با رقص و پايکوبي به  طرف خانه داماد مي رفتند . جالب آنکه اگر خانه عروس از خانه داماد فاصله چنداني نداشت ، انها از راهي مي رفتند که کمي دورتر بود تا همه اهالي ببينند!. اقوام و خانواده داماد با نقل و شيريني از آن ها پذيرايي مي کردند . بعد داماد را به حمام مي بردند ولي او در آ نجا فقط لباس هاي خود را عوض مي کرد و رخت دامادي مي پوشيد . در بيرون از حمام هم که در فضايي سر سبز واقع بود بيشتر اهالي جمع بودند و عده اي روي ديوار باغ ها نشسته بودند و قضايا را دنبال مي کردند . در اين جا هم نقل وشيريني پخش مي شد . داماد از حمام بيرون نمي آمد تا مادر عروس شربت مي آورد . بعد از خوردن شربت او در بين هلهله زنان و مردان از حمام بيرون مي آمد و او را با رقص و  شعر و آواز به ميدان مرکزي روستا ( ميون مار ) مي آوردند و روي تخت مي نشاندند . فاميل هاي داماد هر کدام به وسع خود مقداري شيريني و ميوه مي آوردند و از افرادي که در ميدان بودند پذيرايي مي کردند .

بعد از آن ، داماد به همراه فاميل خود به خانه اش مي رفت و بعد اقوامش وسايلي را که داماد براي عروس خريده بود را روي سيني گذاشته بر سرگرفته و به طرف خانه عروس مي رفتند آن هم در حالي که شعرهايي را مي خواندند و در آنجا همگي به همراه فاميل عروس ، عروس را به حمام مي بردند . از جمله آن شعرها:

بيا دختر که موهاي تو بوره

به حمام مي روي راه تو دوره

به حمام مي روي زودي بيايي

دل داماد چه آتش در تنوره

 البته عروس خانم بايد وارد حمام مي شد . بعد از حمام و پوشيدن لباس ، همانند داماد ، اين بار مادر داماد شربت مي آورد و عروس خانم ميل مي کرد. در تمام اين مراسم ، چه در داخل حمام چه در بيرون آن رقص و شعر خواندن در جريان بود . در هنگام خارج شدن عروس از حمام در بين هلهله و فرياد شادي اهالي عده اي اين شعر را مي خواندند:

اي گل درومد از حموم

بلبل دراومد از حموم

شاه دامادو بگو

خرج حموم سيصد تومن

سر عروس گل بريز

سر داماد اشرفي

بعد از حمام ، عروس را به خانه پدرش مي بردند. و فاميل داماد به خانه ي پدر داماد باز مي گشتند . فاميل هر طرف ( عروس و داماد) جداگانه در خانهي پدر عروس و يا آگر از فاميل داماد بودند در خانه پدر داماد شام را صرف مي کردند . اگر فردي بود که با هر دو خانواده نسبت داشت ، تقسيم مي کردند مثلا مرد به خانه داماد مي رفت و زن به خانه عروس يا بر عکس تا به اين ترتيب دل هر دو خانواده را بدست آورند.

پعد از صرف شام فاميل داماد دسته جمعي به خانه عروس خانم مي آمدند و با گرفتن اجازه از بزرگان خانواده دختر ، او را براي بردن به خانه داماد آماده مي کردند. عروس خانم در ميان هلهله و شادي اهالي و دود اسپند در حالي که به برادرش بازوي او را گرفته بود به طرف خانه داماد روانه مي شد و جمعيت هم به دنبال آنها.

در نزديکي خانه داماد فاميل عروس دختر را نگه مي دارند و از خانواده داماد تقاضاي " پا انداز " مي کنند . يعني اينکه چند نفر از اعضاي خانواده داماد با خواندن شعرهايي از عروس براي آمدن به خانه شان دعوت مي کنند.

از جمله اين شعرها که براي پاانداز خوانده مي شد:

فاميل داماد:

اي ماه بلند تو به چه کار آمده اي

تو تشنه اي و به شکار آمده اي

فاميل عروس :

نه تشنه ام نه به شکار آمده ام

موقع گل سرخ است و به ديدن يار آمده ام

فاميل داماد :

اگر از آمدنت من خبر مي داشتم

گل مي کاشتم و بنفشه بر مي داشتم

خاک پاي تو را زديده بر مي داشتم


و يا شعر ديگري که معمولا مادر و يا خواهر داماد مي خواندند :

از دور ديدم ماه را

در دل کشيدم آه را

اين ترک تير انداز را

ويران کند شيراز را

شيراز که پرغوغا شده

يک عروسي پيدا شده

اي عروس قبله نما

پايت گذار خانه ما

خونه ي ما گچکاريه

جاي صنوبر خاليه

حالا از شعرها و ترانه هاي قديمي و يا تصنيف ها بگذريم . تصنيف هايي مثل " سبز کشمير من" که طولاني است و جالب آنکه اهالي قسمت هايي از آن را به ميل خود تغيير داده بودند . قسمتي که در اين شعر تکرار مي شد :

سبز کشمير من

زلف تو زنجير من

يا منو ببر به خونتون

يا بيا به خونه من ...

خلاصه باکلي شعر خواندن و کلي ناز کردن عروس و البته خانواده عروس بالاخره ايشان عروس خانم را به درب خانه داماد مي بردند در اينجا آقاي داماد ايستاده بود . قبل از ورود به خانه پدر داما گوسفندي را پيش پاي عروس قرباني مي کرد ( رسمي که هنوز هم باقي است ) و عروس خانم با هلهله اهل فاميل وارد خانه داماد مي شد .رقص و پايکوبي تا پاسي از شب ادامه مي يافت و خانواده داماد با چاي و شيريني از همه پذيرايي مي کردند.

چيه فکر کردي عروسي تمام شد ؟ نه اشتباه مي کني !کار به اين جا ختم نمي شد. روز سوم عروسي روز آوردن جهيزيه عروس به خانه داماد است .در اين روز چند نفر از خانواده داماد به خانه پدر عروس مي روند و از جهيزيه عروس ليست برداري مي کنند . در اصطلاح مي گويند : " سياهه کردن " و سپس اين سياهه به امضاي داماد مي رسد ( رسمي که هنوز امروزه هم به قوت خود باقي است ) . بعد از ظهر جهيزيه را روي سيني مي چيدند و به سر گرفته در ده چرخانده و سپس به خانه داماد مي بردند . بعد هم عروس و داماد را باهمدبه ميدان ده ( ميون مار ) مي آوردند و به تخت مي نشاندند و همه اهالي چشم روشني خود را به آن دو تقديم مي کردند . اين چشم روشني غالبا پول بود . اين چشم روشني ها هم صورت برداري و نوشته مي شد . ( بيشتر براي آنکه در آينده بتوانند آن را جبران کنند.)

شب هنگام همه مهمان پدر داماد بودند . و به اين شب شب "کشکوا ka?kavâ) ) "   مي گفتند. " کشکوا " آشي بود که خانواده داماد آن را تدارک مي ديد و مواد تشکيل دهنده آن عبارت بود از : برنج ، عدس ، چغندر ،...و کشک.کشکوا را داخل سيني هاي مسي بزرگ مي ريختند و هر چند نفر بر سر يک سيني نشسته آن را با نان محلي تناول مي کردند ( بدون قاشق و با دست خورده مي شد.) هنوز هم اهالي از خوردن کشکوا به خوشي ياد مي کنند.


خواستگاری و عقد در روستای طره


در قديم رسم بر اين بود که براي خواستگاري يکي از بزگترهاي خانواده داماد و گاهي هم پدر داماد به خانه دختر مي رفت و با پدر دختر صحبت مي کرد .اما بي سرو صدا ! چرا بي سرو صدا ؟ خوب  چون هر دو خانواده معتقد بودند که تا همه چيز قطعي نشده هيچ کس نبايد از اين خواستگاري اطلاع داشته باشد به خصوص در مواردي که جواب منفي بود براي اينکه احيانا ً براي دو طرف ( دختر و پسر ) مشکلي پيش نيايد .

اين رفتار امروزه هم ، در بين اهالي وجود دارد . حتي با  شدت بيشتر ! و شهر نشين شدن آن را منسوخ نکرده است .


اگر جواب پدر دختر مثبت بود دو خانواده براي خواستگاري رسمي آماده مي شدند در غير اين صورت طوري رفتار مي کردند که نه خاني آمده نه خاني رفته ! در اين ميان فرد بي خبر از همه جا دختر بود که غالباً در آخر از همه مي فهميد و کسي از او سوال نمي کرد .البته بودند خانواده هايي که اول از دخترشان مي پرسيدند ولي چندان عموميت نداشت . خوب شايد تا حدودي هم حق داشتند چرا ؟  دليلش  شايد سن کم دختر بود ، بله درسته  مثل بيشتر ازدواج هاي قديم دخترهاي طره اي هم در سن کم ( معمولاً زير پانزده سال ) ازدواج مي کردند که خوب خودتان مي دانيد يعني چه ؟

امروزه اين رفتار اگر نگويم کاملاً ولي منسوخ شده است و اين هم از پيشرفت ...

با جواب مثبت پدر دختر ، خانواده پسر با چندي از بزرگان فاميل راهي خانه او مي شدند و خواستگاري رسمي صورت مي گرفت . در اين ديدار قرار براي مراسم بعدي گذاشته مي شد رسم بود خانواده داماد قواره پارچه اي را براي پيشکش به دختر با خود همراه مي بردند.  بزرگتر هاي ( آقايان ) حاضر در خانه عروس  درباره مهريه صحبت مي کردند  و بعد از توافق ، قرار هاي بعدي را مي گذاشتند .

مهريه معمولاً شامل خانه يا باغ مي شد و در موارد بسيار نادر پول . اما آنچه حتماً بايد وجود مي داشت زمين بود ( باغ يا خانه ) مقدار مهريه به شرايط اجتماعي و مالي دو خانواده  به خصوص دختر بستگي داشت .امروزه  هم اين شيوه خواستگاري با تغييرات کمي هنوز رواج دارد . از جمله تغييرات : جايگزين شدن سکه به عنوان مهريه به جاي زمين و يا وجود يک انگشتر همراه با قواره پارچه به عنوان انگشتر نشان .

بد نيست بداني در گذشته هم زناني بوده اند که مهريه آن ها بسيار زياد بوده است به طوري که حتي با نرخ امروز هم همچنان رکوردار هستند .به عنوان مثال  مهريه زني از خانواده "  چراغ بيک " که حتي نام شبانه روز آب چند قنات هم از اسم خاندان اوست . ( سعي خواهم کرد تا مهرنامه او را برايتان به نمايش بگذارم اگر بشود!)

بعد از تعيين مهريه ، روز عقد تعيين مي شد . ظهر عقد کنان فاميل عروس در خانه عروس جمع بودند و فاميل داماد در خانه داماد . در اين روز، دفتر ازدواج و عاقد را به خانه عروس برده و او را عقد مي کردند . اتاق عقد جدا بود . اشتباه نکني!اتاق عقد مثل امروزه نبود، اتاق سادهي کوچک کاهگلي که زينت گر آن شايد چند چراغ پي سوز و شايد دسته اي گندم براي شگون آن  ... عروس هم ساده بود .تصورش را بکن دختري جوان زير چادري که غالباً سفيد گلدار بود روبروي يک آينه نه چندان مجلل و يک قرآن ، همين و ديگر هيچ  ! البته عقد بعضي هم با تکلف تر بود ولي عموماً همان بود که ذکرش رفت. در اتاق عقد هم قوانيني حکم فرما بود ، از آن جمله که : زنان بيوه حق ورود به آن را نداشتند و ديگر زنان مطلقه  ( رسمي که امروز هم چندي از بزرگترها بر اجراي آن اصرار دارند.) بچه ها را هم معمولاً راه نمي دادند به خصوص دختران جوان را ! سعي مي شد افراد نزديک و البته شناخته شده در اتاق باشند شايد از ترس طل...

پس از آنکه عاقد ( مانند امروز ) صيغه را بيان مي کرد ، مادر داماد پولي را به عنوان کليد زبان به عروس مي داد و در اين موقع عروس بله را مي گفت .( امروزه هم اين رسم همچنان به قوت خود باقيست ولي با نام زير لفظي) . بعد از آنکه صيغه عقد جاري مي شد مادر عروس عسل و روغن گوسفندي را براي عروس و داماد مي آورد تا آن دو از آن نوش جان کنند . يکي دو ساعتي آن ها را تنها مي گذاردند و به آنها اجازه صحبت مي دادند و بعد از آن ، از آن دو مي خواستند که از اتاق خارج شوند . پس از آن از خانواده و فاميل داماد دعوت مي شد که براي صرف شام به خانه عروس بيايند . به اين مراسم پاگشا هم مي گفتند . البته هنوز هم رسم است .

«لازم به ذکر است که در فاصله  بعد از عقد تا زمان عروسي که بسته به نظر طرفين از چند ماه يا حتي سال طول مي کشيد ، معمولاً به داماد وعروس اجازه صحبت داده نمي شد و از آن ها مي خواستند که با يکديگر صحبت نکنند  ! فقط آن شرايط را تصور کنيد ، و چهره عروس و داماد را در نظر آريد »

بعد از آن پدر داماد و بعدتر فاميل نزديک داماد و عروس  ( عمو ، عمه و...) از عروس و خانواده اش دعوت مي کردند (ويا بالعکس ) و يا به اصطلاح پاگشا مي کردند . در اين مهماني ها هر خانواده بسته به وضع مالي خود هديه اي به  طرف مقابل مي داد . هديه معمولاً يک قواره پارچه بود همراه با يک کله قند . در اعياد مختلف نظير عيد قربان ، فطر يا نوروز هم هديه اي به عروس مي دادند . لازم به ذکر است که عروس و داماد از اين هديه ها استفاده نمي کردند و و رسم بود که در هنگام عروسي آن هدايا را به فاميل نشان مي دادند . ( اين رسوم حتي امروز هم به قوت خود باقيند !)

اگر در دوران عقد عيد نوروز واقع مي شد ، رسم ديگري اجرا مي شد و آن اينکه در روز سوم فروردين مادر داماد ، يک طناب ضخيم را روي يک سيني مي گذاشت و روي آن دستمال مي انداخت و همراه با آن پول و نقل هم مي گذاشت و بعد از آن که تعدادي از اقوام را خبر مي کرد به خانه عروس مي رفتند و هلهله کنان او را به جايي مي بردند که به " شوگا " معروف است . اين مکان در ضلع جنوب روستا  در پايين " اُرچين صائب "  و نزديک رودخانه واقع است . در اين جا طناب را به يک درخت کهنسال مي بستند و عروس را سوار اين تاپ مي کردند و عروس تاپ مي خورد و داماد و ديگران بر او نقل و پول مي ريختند .

گویش روستای طره

روستای طره

گويش روستاي طره در زماني بسيار دور ريشه دارد شايد ساساني يا  نمي دانم اشکاني . خيلي سعي کردم بفهمم که دقيقا مربوط به چه زماني است اما متـأسفانه موفق نشدم .

شايد به خاطر همين هم بود که از همان راه معروف ثابت کردن در رياضي استفاده کردم . يعني با در نظر گرفتن شواهد و نشانه هاي امروزي سعي مي کنم ادعاي خودم را درباره قدمت گويش طره اي به اثبات برسانم اما اينکه چقدر درست خواهد بود ، نياز به بررسي بيشتر و البته يک زبان شناس خبره دارد .

فکر کنم بد نباشد با پرسش و با پاسخ در باره گويش طره اي صحبت کنم . به نظرت چه طوره؟! فکر نکنم امتحانش ضرري داشته باشد .

 اما پرسش ها و پاسخ ها :

1- چرا مي گويم گويش و نمي گويم لهجه ؟

براي پاسخ به اين سوال بايد به تعريف گويش توجه کنيم و آن تعريفي که من پيدا کردم اين بود :

« به هريک از گونه‌هاي يک زبان گويش مي‌گويند. گويش‌ها مي‌توانند مربوط به يک منطقه ويژه يا طبقه ويژه‌اي از جامعه باشند.چند گويش با هم يک زبان را تشکيل مي‌دهند. گويش را نبايد با لهجه اشتباه گرفت. هر گويش خود داراي چند لهجه است.»

حالا با توجه به اين تعريف مي توانيم قضاوت بهتري داشته باشيم . آنچه واضح است اين است که روستاي طره در سرزمين ايران است و زباني که مردم با آن صحبت مي کنند پارسي ، ولي نوع کلماتي را که به کار مي برند ، يا امروزه اصلا در پارسي استفاده نمي شود و يا نوع بيان آن متفاوت است .

به عنوان مثال :

طره اي ها به ماه آذر در زبان خودشان ( آدر ?âdor) مي گويند . البته اين کلمه يعني    ـ آ دُر – خيلي ناشناخته نيست چون هنوز توسط زرتشتيان استفاده مي شود .(  حالا اگر به ريشه هاي آن پرداخته شود شايد تا حدودي به قدمت گويش طره اي پي ببريم ) .

2- آيا غير از مردم طره افراد  ديگري با اين  گويش صحبت مي کند ؟

جواب مثبت است ،-از آنهايي که من مي شناسم -« اهالي ابيانه» هم با همين گويش صحبت مي کنند البته با يک تفاوت . مي پرسي چي ؟ بايد بگويم لهجه . درسته لهجه مردم ابيانه با اهالي طره فرق دارد ، هر چند که در کليات يکسان هستند .

" يک سوال در اين ميان : راستي دليل اين همه اشتراک بين دو روستاي طره و روستاي ابيانه چيست ؟  جوابش باشد براي يک وقت ديگر !"

3- قدمت گويش طره اي به چه زماني  مي رسد ؟

اولش يک نکته  را خودماني  بگويم:

اگر ميگم گويش طره اي به خاطر اينه که اسم علمي اين گويش را نمي دانم پس اگر قبلا مشابه اين گويش را جايي شنيدي يا ديدي ولي با يه اسم ديگه بهم ايراد نگير!

 راستش در مقالاتي که من مطالعه کردم ، مطلب قابل توجهي پيدا نکردم ولي با چند دليل نه چندان علمي مي توانم بگويم زمان ساساني و با کمي بلند پروازي اشکاني .

اما دلايل من :

الف-  تعداد زيادي از کلماتي که در اين گويش وجود دارد ، امروزه در زبان پارسي که ما صحبت مي کنيم يا وجود ندارد و يا تغيير کرده است و اگر ريشه هاي آن را دنبال کنيم ، مي توانيم خودشان يا همانندشان را در اوستا و کتابهاي اوايل صدر اسلام ببينيم .

ب‌- با شواهدي که در منطقه وجود دارد به راحتي مي توان فهميد  که مردم اوليه روستاي طره ، در گذشته زرتشتي  بوده اند . وجود آيين ها و اعتقاداتي خاص که حتي امروزه هم وجود دارد اين ادعا را ثابت مي کند ؛ به عنوان مثال احترام  و داستان هايي خاص در مورد آب ، نوع دفن يا حتي وجود آتشکده اي در روستاي مجاور يعني روستاي ابيانه .

حالا شايد بپرسيد اين مسئله  چه ربطي به گويش طره و تاريخ آن دارد ؟ يا اينکه بگوييد خوب بيشتر ايرانيان  در گذشته زرتشتي بوده اند ؛ حق داريد ، و در جوابتان  اين طور مي گويم که : زرتشتي بودن اهالي قديم نشانگر اين است که اهالي روستاي طره مهاجر نبوده اند و يا اگر مهاجرتي صورت گرفته زماني بوده که آنها هنوز پايبند به آيين خويش بوده اند . با توجه به اين نکته واينکه ايشان به دليل شرايط خاص جغرافيايي با محيط پيرامون خود کمتر در ارتباط بوده اند ، شايد بشود پذيرفت زبان آنها همان  گويشي است که گذشتکان اين سرزمين يعني ايران با آن سخن مي گفته اند .

حتي بعدها که مسلمان شدند ( روستاي طره زودتر و ابيانه ديرتر ) باز به علت ارتباط کم اهالي با ديگر نقاط ، گويش آنها تغييري نکرد و جز کلماتي که جسته گريخته به زبانشان راه يافت شکل اوليه آن ثابت ماند .

شايد بتوانم دلايل ديگري را هم بر اين دلايل بيفزايم اما فکر مي کنم تا همين جا کافي است چون بيش از اين باعث خستگيت خواهم شد .

4- وضعيت اين گويش امروز چگونه است ؟

در بخش قبل گفتم در گذشته اي نه چندان دور ( شايد همين شصت سال پيش ) ارتباط روستاييان با اطراف کم  بود و بنابراين گويش آنها چندان تغييري نداشت . با اينکه گويش طره اي در نوشتار به کار نمي آيد و زبان معيار براي نوشتار همان دستور زبان پارسي بوده و هست ، ولي چون اکثر مردم در گذشته بيسواد بودند،و ارتباط آنها با اطراف کم بود اين گويش با تغييراتي کم به زندگي خود ادامه داد تا زماني نزديک به ما .

اما با بالا رفتن سطح سواد ، گسترش ارتباط روستا با پيرامون خود ، مهاجرت بسياري از اهالي به شهرها و... کم کم نشانه هاي مرگ در اين گويش زيبا ظاهر شده است .

نشانه هاي آن به خوبي پيداست : از بين رفتن بسياري از کلماتي که شايد تا همين پنجاه سال پيش ، جملات روستاييان را مي ساخت و امروز جز کهنسالان کسي آنها را نمي شناسد ، کما اينکه پيران هم خود بسياري را از ياد برده اند .

اصرار اهالي براي صحبت کردن به گويش رايج در شهرها به خصوص تهران .

علاقه نداشتن نسل جوان براي يادگيري اين گويش ، به طوري که حتي معني جملات آن را نمي دانند تا چه رسد به اينکه بخواهند حرف بزنند .

و بسياري ديگر ، کار را به جايي رسانده که اهالي طره به جاي صحبت با گويش مادري و حفظ آن ، کم کم آماده فراموش کردنش مي شوند . نمي دانم شايد اگر گويش طره اي ، راهي در نوشتار داشت و يا اگر مردمش اين قدر به آن کم لطف نبودند ، امروز شمارش معکوس براي به خاطره سپاري يک گويش قديمي آغاز نشده بود !.

در هر حال اين گويش روبه نابودي است و حداقل کاري که مي توان کرد ثبت آن چيزي است که امروز از آن باقي مانده تا شايد فردا روزي به ياد آيندگان بياورد که گويشي اينچنين هم وجود داشته است چنان که پارسي ميانه و پهلوي .


گورستان روستای طره

خودماني بگويم يک روستاي طره است و يک گورستان ! چرا ؟ براي اينکه اين روستا بزرگترين گورستان را در ميان ديگر روستاهاي برزرود دارا است . گورستاني بزرگ و البته بسيار قديمي . بزرگيش را خودتان مي توانيد با سفر به روستاهاي برزرود از نزديک ببينيد ! تازه اين گورستان شامل همه گورهاي موجود در روستا نيست ! چطور ؟ به شما مي گويم :

اول اينکه خيلي از قبرها در محل مسکوني روستا يافت شده اند ؛ يعني زماني که اهالي براي تعمير و يا ساخت و ساز خانه هايشان زمين را کندند به گورهايي دست يافتند که در آن ها استخوان انسان موجود بود ، اين در حالي بود که از بيرون هيچ نشاني از قبر پيدا نبود . اين مورد در همه جاي روستا به چشم مي خورد ( البته در بافت قديم روستا ) و مربوط به يک قسمت خاص از روستا نيست . اين جااست که اين فرضيه را که روستاي طره قبلاً در طرف ديگر رودخانه و در جايي که امروز باغات روستا است را قوت مي بخشد . چرا که اين جزء سنن قديمي روستاييان است که معمولاً گورستان را در خارج از روستا و دور از منازل خود قرار مي داده اند.

به هر روي يافتن قبور بسيار قديمي در زير خانه هاي روستا ، چيزي است که بسياري از قديمي هاي روستا و حتي چندي از جوان ترها بر آن اتفاق نظر دارند.

اما از نظر قدمت : به گفته سايت سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ، اين قبرستان قدمتي 2500 ساله دارد ! حالا از کجا به اين تاريخ رسيده اند ، خداييش نمي دانم ! اما سنگ قبرهايي با قدمت بيش از 500 سال را خودم به چشم  ديده ام . به هر صورت ، اگر عدد اول اغراق باشد ( که به نظر شخص من با توجه به آيين هاي باستاني ايران و البته روستاي طره مربوط به مردگان ، بعيد است 2500 سال قدمت اين گورستان باشد به خصوص در محل فعلي ) مي توان عدد حدود 1000 سال را پذيرفت . چون با توجه به پيدا شدن گورهاي قديمي بدون سنگ نوشته در محل مسکوني فعلي روستا اين  عدد دور از ذهن نيست . همچنان که در ناحيه اي که امروز قبرستان روستا است مي توان گورهايي با قدمت بيش از 800 سال را ديد. البته در مورد گورهايي که درمکان هاي مسکوني روستا يافت شده اند بايد تحقيقات بيشتري صورت بگيرد.

اما اين گورستان چه گونه است ؟

اول اينکه گورستان فعلي داراي دو بخش است که يکي قديمي تر و در ضلع جنوبي ، پشت مدرسه روستا و نزديک باغ هاست که البته با بي مهري اهالي تقريباً نشان هاي آن از بين رفته است و اگر باقي است چند سنگ مخصوص قبر است ؛ و ديگري که به نسبت بسيار بزرگ است بخشي است که در شمال همان بخش قديمي قرار گرفته است .

نوع چينش قبور در اين گورستان به شکل خاصي است يا بهتر است بگويم بود . قبلاً هر طايفه اي از اهالي روستا محل خاصي را در گورستان دارا بود به طوري که هر گاه فردي از آن طايفه مرحوم مي شد در همان محل خاص مربوط به طايفه خود دفن مي شد و بازماندگان او حق دفن درگذشته را در محل هاي ديگر نداشتند . البته اين قسمت هاي خاص به شکل ظاهري از هم جدا نبوده و نيستند بلکه افراد خود حدود بخش مربوط به طايفه خود را مي دانستند .

امروزه ديگر آن رسم تقريباً از بين رفته است ، شايد يک دليل آن کم بودن جا براي دفن درگذشتگان در مکان طايفه اي شان باشد. اما بااينکه قبرستان حالت قديم خود را تا حدودي از دست داده ولي هنوز مي توان بخش هاي خانوادگي گورستان را از هم تشخيص داد و تقريباً تمام نسل هاي مربوط به يک طايفه ، يکي پس از ديگري در کنار يکديگر آرميده اند!

 نوع دفن کردن در روستاي طره به شکلي خاص است !

مي گوييد يعني چه ؟ صبر کنيد ! الان خواهم گفت :

گذشته از آداب شرعي دفن که حسابش روشن است نوع گور متفاوت است يعني به جاي اينکه زمين را به شکل معمولي حفر کنند و مرحوم  را در آن بگذارند ( شبيه قبور بهشت زهرا "سلام الله عليها") زمين را مانند گورهاي عادي کنده و در قسمت راست قبر ( ضلع جنوبي) ديواره را مي کنند و شبيه يک پلکان فراهم مي آيد که متوفا را در زير آن قسمت کنده شده قرار مي دهند و در کناره ها سنگ گذاشته و بعد روي گور را با خاک مي پوشانند . گيج شديد نه به شکل زير نگاه کنيد، اميدوارم متوجه شويد :
طره
 پس از دفن هم قبور به شکل مکعب مستطيلي بود که مقداري داخل زمين است و دور لبه هاي آن سنگ مي گذاشتند و در بالا و پايين قبر سنگي را به عنوان نشانه قرار مي دادند که به شکل ساده بر روي سنگ بالا سر نام فرد و پدرش و تاريخ فوت او حک مي شد . البته گاهي هم شکل هايي روي سنگ قبر حک مي کردند که در ادامه به آن اشاره مي کنم . در آينده اي نزديک سعي خواهم کرد که عکس هايي را براي درک بيشتر ، در اينجا بياورم .

دراينجا دو نوع نوشته قديمي روي سنگ بالاسر را شاهد هستيد:
طره
طره

اما در رابطه با نقوش روي سنگ ها

قبل از هرچيز بايد اشاره کنم که سنگ هاي مربوط به گورها از مکاني در جنوب روستا و بعد از باغات روستا از کوهي واقع در دشت قنوات موسوم به رزنده (rezande) در ملک روستاي طره تهيه مي شد (  دشت مذکور درملک روستاي ابيانه نيز ادامه دارد و با همين نام خوانده مي شود ) که من فکر مي کنم بايد جنس سنگ از نوع آذرين باشد ( البته مطمئن نيستم! )

همان طور که اشاره کردم دو سنگ در دوطرف قبر قرار مي گرفت که بر روي سنگ بالاسر نام فرد و پدرش و سال وفات او ( در بيشتر قبور سال ها به قمري است ) حک مي شد و در پايين قبر سنگ داراي نقوشي بود . اين نقوش عموماً شامل: زنگوله ، شانه و گاهي اوقات شاخه گندم ويا برگ است . معناي اين نقوش کاملاً مشخص نشده است و آنچه در اين جا اشاره خواهد شد با توجه به حرف هاي اهالي به خصوص بزرگترهاست  که بيشتر جزء حدسيات است.

آنچه که من شخصاً توجه کردم تقريباً تمام قبور نقش زنگوله را دارند اما راستش را بخواهيد مفهومي دقيق براي اين نقش پيدا نکردم . شايد منظور توجه به قبر باشد؟ ويا شايد اين نقش را که زنگوله گوييم طرح ساده شده ي يک انسان است ؟ به شکل آن روي يکي از قبور توجه کنيد:
طره
طرح شانه عموماً براي قبور بانوان به کار مي رفت که گاهي دو شانه نقش مي شد ، به تصوير زير توجه کنيد :
طره
طرح برگ ويا شاخه گندم ظاهراً بيشتر براي جوانان به کار مي رفته است ( در اين مورد اطمينان زيادي وجود ندارد ) به طرح مذکور روي قبور نگاه کنيد:
طره
در مجموع سنگ قبرها بسيار ساده است و بدون تزيين هاي اضافي بر خلاف امروز و حقيقتاً انسان را به ياد ...

گاهي اوقات از روي سنگ قبرها به نکات جالبي مي توان رسيد ، به عنوان نمونه به يکي از اين نکات که خودم ديده ام اشاره مي کنم :

 در قسمتي از قبرستان روستا به سنگ قبرهايي بر خوردم که در پشت سنگ قبر بالاي سر «دعاي ناد علي» به چشم مي خورد .  وقتي که خوب بررسي کردم و تاريخ سنگ قبر ها را ديدم متوجه شدم تمامي آن قبرها درفاصله ي زماني حدود دو تا سه ماه ايجاد شده اند . حدسي که من مي زنم ( البته من کارشناس نيستم !) اين است که صاحبان اين قبور در اثر يک بيماري اپيدمي در گذشته اند شايد « وبا» . چرا " وبا " ؟ بر اساس شنيده هايم از بزرگترها مي گويم که البته آنان هم از قديمي ها شنيده اند ! متأسفانه تاريخ سنگ هاي مذکور را فراموش کرده ام . سعي مي کنم بعداً تاريخ آن ها را با عکس برايتان بياورم ( اگر دوست داشته باشيد ؟! )

امروزه همه چيز در قبرستان  تغيير کرده و شکل و شمايل قديم آن فرق کرده است . قبرهاي پنجاه سال اخير ديگر ويژگي ها و نشانه هاي قبور قديم را ندارند و سنگ مرمرهاي پر زرق و برق جاي سنگ هاي ساده و بي آلايش را گرفته اند و بين خودمان باشد شکل تاريخي قبرستان را به کلي ...
طره